به یاد بزرگوار احمد بورقانی که هستی را در حیات کوتاهش پربار نمود.
واژه واژه ها را دوباره کاویدم تا“رفتن” را معنا کنم مفهومی که باورم را “غنی” سا زد نیافتم .نا.مش که در ذهن تکرار شد بازتاب معنای “انسانی” شد که در حصار” تن” نمانده است تا دچار “روزمردن” گردد.
“تولد” را که پذیرا شدیم “مرگ” را ناخواسته باورکردیم. درفاصله این هر دو به “بودنمان” می اویزیم اما ………..
انجا که “عقل” می تازد “لطافت” زیاد پربهره نیست دفترچه اشنایی با این انسان بزرگ را “فرصتی” نبود تا کتابی بسازیم
و برگ برگش را به “یادش” پر کنیم. فرهنگی ازصفاتش بسازیم تا برای ما “واژه نامه ای” باشد از “انسان متعهد.” زمانی نماند تا به یاد یاسهای چیده شده ای که به یادبود میگرفتیم گلی برایش بچینیم .
اما گلها خواهیم کاشت و با تمامی یاسها یادش را زمزمه خواهیم کرد تا همراه عطرشان در روح و جان هر انسانی که انها را می بوید بپیجد و یاداور بزرگی و جاری بودنش باشد .
نبودنش را “باور” خواهیم کرد چرا که “حضورش” میسر نیست اما در یادمان به یادش “مرگ” را فراموش کنیم
تا همواره “جاودان” باشد.