نوبت به پرواز بورقاني رسيد و دوستان خود را در زمانه غمهاي گوناگون، غمگينتر نمود. نميدانم اين چه مصلحتي است كه يكي از خوبان روزگار ما در زماني كه به او و روحيه اميدوار او و چهره خندان او و قلم حقيقت پرداز او نياز داشتيم، ما را ترك كند. گرچه اينها همه درس است، براي دوستان و همراهان بورقاني و براي مخاطبان بورقانيها كه دنيا همين است، ميگذرد.
مدافع حق باشي، دير يا زود، ميروي <در مسووليتهاي ريز و درشت باشي> رفتني هستي. پايههاي قدرتت بلند باشد، رهايش ميكني و ميگذري.
احمد بورقاني فراهاني وقتي رفت كه نه قدرت بلندپايهاي داشت و نه براي رسيدن به قدرت، حق و باطل ميكرد. صاف و صادق بود. من هر وقت او را ميديدم، فكر ميكردم آيا ميتوان حتي با 10 كيلو چسب، ذرهاي بدجنسي به او چسباند؟ باورم نميشد. منش و روش بورقاني، چنان بود كه از يك مسلمان فعال و اصلاحطلب سراغ داريم.
او را از زماني كه در خبرگزاري بود و در ارتباط با اخبار جنگ تحميلي فعال بود، ميشناختم. بعدها در مسووليت مطبوعات، بيشتر شناختم.
يكي از روزهايي كه معاون مطبوعات و تبليغات وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي بود، به ملاقاتش رفتم كه براي نشريهام <آوا> كمكي از او بگيرم تا كار نشريه لنگ نشود.
درخواست وام داشتم، در جوابم شرح مبسوطي از معذوراتي كه داشت با همان زبان صميمي و روحيه باز تحويلم داد و آخر كلام گفت، همين كه <آوا> را تعطيل نكردند، برو خدا را شكر كن.
همان وقت به او گفتم، شما در مطبوعات چنان كاري كردهايد كه در تاريخ فرهنگ ايران نامتان با سرافرازي برده ميشود. اين شور و هيجاني كه در عالم مطبوعات پيدا شده و اين همه جوان كه به شغل روزنامهنگاري روي آوردهاند و اين همه گستردگياي كه بر دامنه توجه به روزنامه و روزنامهخواني شده، مديون شجاعت و تلاش شماست. قدر خود را بدانيد كه بهنظرم چنين شرايطي را هيچ وقت نميتوان فراهم كرد.
راستي مرحوم احمد بورقاني، همان كسي بود كه ايستاد تا يكي از شكوفاترين دورههاي مطبوعات را در ايران، سامان دهد. هم او يكي از مهمترين دستاوردهاي دولت اصلاحات را به نام خود به ثبت رساند. اگرچه فشارهاي پيدا و پنهان مخالفان اصلاحات و بعضي مصلحتانديشيها ادامه خدمت در مسووليت مطبوعات را از او سلب نمود، اما نام نيك بورقاني براي هميشه همراه آزادانديشي و روزنامهنگاري خواهد ماند.
ياد و خاطرههاي خوبش، پاينده باد.