احمد بورقانی هم بار سفر بست

عزراییل ول کن نیست. باز هم روزنامه ما عزادار شد. و شاید میز کناری ما. یکی دیگر از دلسوزان این انجمن هم رفت تا ببینم در آینده چه رخ خواهد داد. مطلبم برای ویژه نامه که در مورد عراق بود را تحویل موسوی بجنوردی دادم و پوشیدم که با هم طبق معمول تا هفت تیر پیاده قدم بزنیم که همه چیز جای خود میخکوبم کرد. موسوی آرام به من و پیمان خدادوست گفت که احمد بورقانی از دنیا رفته… همین جمله کافی بود تا سهام را به خاطر بیاورم… فرند احمد بورقانی را که میز کناری ماست و در سرویس اندیشه است و تازگی ها عکاسی هم می کند. همین امروز بود که داشتم با سهام شوخی می کردم و در مورد ویژه نامه عید صحبت می کردیم. قرار بود هفته آینده نا سلامتی برویم و با پدرش در مورد سیاست های دولت نهم به گفت و گو بنشینیم. اون از مهران خدا بیامرز بود و این هم از احمد بورقانی بزرگوار که بلافاصله بعد از شنیدن خبر مرگ مهران به خانه آنها آمد و آخرین بار هم در مراسم ختم مهران دیدمش. همه اش دارم سهام را در برابر خودم مجسم می کنم… هنوز مهران باهام حرف می زند و شوخی می کند، اما سهام را که آن روز برای مهران نوشت، چگونه دریابم.. راستی سهام برادری هم دارد که در کانادا مشغول درس خواندن است و او که تازه بار سفر بسته چگونه به ایران خواهد آمد… همه اش دارم با خودم کلنجار می روم… در این روزگار سخت او هم پدری مهربان را از دست داد. خدایش بیامرزاد…. و به سهام عزیز و خانواده اش صبر دهد… بچه ها همه برای احمد بورقانی نوشته اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *