یکی از خاصیت های اینترنت این است که هر چقدر هم با خاطره ها و آدم های مرجع ضمیرت فاصله جغرافیایی داشته باشی، باز خبرهای بد زود به دستت می رسد. این نگرانی ای است که هربار صفحات خبر را در اینترنت باز می کنی با آن روبرو می شوی؟
این بار خبر مرگ احمد بورقانی در حالیکه تنها ۴۸ سال داشت، از آن دسته خبرهای بد بود که آدم ترجیح می داد اتفاق نمی افتاد.
احمد بورقانی برای همه به عنوان معاون مطبوعاتی ارشاد در زمان ریاست جمهوری خاتمی و وزارت عطا الله مهاجرانی و بعد نماینده مجلس ششم شناخته می شود، اما او پیش از همه اینها یک آدم رسانه ای بود که در شکل گیری و پایه گذاری بسیاری از نهادهای خصوصی فرهنگی و رسانه ای نقش جدی داشته است ازجمله: نشرنی و چاپ گستر.
احمد بورقانی زمانی وارد عرصه رسانه شد که، با شروع مسئولیت کمال خرازی به عنوان مدیر عامل خبرگزاری ایرنا، به این سازمان رفت و همزمان در ستاد تبلیغات جنگ در کنار خاتمی بود و بعد از جنگ مدتی هم مسئول دفتر خبرگزاری ایرنا در سازمان ملل بود.
او پس از مجلس ششم فعالیت خود را هم به لحاظ شرایط سیاسی حاکم و هم به لحاظ بیماری که داشت بسیار کم کرد ولی کار بزرگ او مسئولیت همایش “ایران، یک صد سال پس از مشروطیت“ بود.
بسیاری از فعالیت های رسانه ای، انتشاراتی و فرهنگی در این سال های اخیر با مشورت مستقیم احمد بورقانی انجام شده و دفاع او از مطبوعات در زمانی که مسئولیت معاونت مطبوعاتی ارشاد را داشت از صحنه های بدیع حمایت دولت از مطبوعات بود که البته ناکام ماند و بورقانی به تبع این ناکامی، ردای معاونت ار تن در آورد.
جدا از همه اینها، بورقانی آدمی بسیار بذله گو و رفیق باز بود که هر کس با او هرگونه و در هر حدی سروکاری داشته حتما خاطره ای شیرین و منحصر به فرد برای نقل دارد، ضمن اینکه ترمینولوژی خاص او در حرف و بیان فراموش نشدنی است، همچنانکه او هیچ گاه فرموش نکرد بچه خیابان گرگان تهران است.
بورقانی نوشته ای در بخارا درباره دوقرن سکوت زرین کوب نوشته بود که بسیار خواندنی بود و نوشتنش شهامت بسیار که نتوانستم نسخه ای از آن را در اینترنت پیدا کنم.
احمد بورقانی دیگر نمی خنداند، این بار می گریاند
پاسخ دهید