بورقاني؛ سياست و شوخ طبعي-هادي خانيکي

1- رندل کالينز جامعه شناس معاصر امريکايي کتاب مشهوري دارد به نام «جامعه شناسي فلسفه ها».در وراي پژوهش پردامنه و تاريخي او در باب نحله ها و حلقه هاي گوناگون فلسفه هاي شرقي و غربي، نظريه مهمي نهفته است که قابليت تعميم به حوزه ها و حلقه هاي غيرفلسفي نيز دارد.به نظر کالينز ساختار اجتماعي شبکه هاي فلسفي تشکيل شده است از مجموعه افرادي که بيشتر يکي از آنها سخنگو و رسانه يي مي شود، اما در پشت اين پرده کسان ديگري با نقش هاي ديگر قرار دارند که اين حلقه را به سرانجام مي رسانند. کالينز در پي معرفي و بازنمايي همه آن ديگراني است که با ارتباطات، دانش و رفتار خويش زمينه هاي اجتماعي شدن و طرح حلقه هاي مختلف فلسفي را فراهم کرده اند.اين «ديگران» از يک جنس نبوده اند و يک نوع کار نکرده اند، مثل ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار بوده اند تا از ميان کار و کنش هاي آنها در نهايت سخني به زبان سخنگويي درآيد و بيشتر و بهتر شنيده شود. در واقع پشت هر حلقه فکري يک سازمان اجتماعي است و در اين سازمان اجتماعي کنشگران متفاوتي نقش آفريده اند.از اين نظريه کالينز مي خواهم در حوزه سياست و فرهنگ بهره گيرم و با طرح ضرورت «جامعه شناسي سياست ها» از صاحب نظران بخواهم در حلقه هاي فکري و سياسي ايران نيز، کنشگراني را بجويند که اگرچه در همه جا قيل و قال نداشته اند اما تاثيرگذار بوده اند. «سياست ورزي اصلاح طلبانه» که از جمله حلقه هاي مهم فکري و سياسي امروز ماست، از اين قاعده به کنار نيست. در «سياست ورزي اصلاح طلبانه» که «حلقه يي مرکب» با «فاعلاني متفاوت» است، شخصيت هاي موثر آشکار و پنهان را بايد در پيوند با هم ديد، آنان که گفته اند و نوشته اند و آنان که کمتر گفته اند يا کمترها را گفته اند ولي بيشتر دويده اند و بيشتر به زمينه ها پرداخته اند، اجزاي معنادار همين حلقه اند.با اين مقدمه بگويم «احمد بورقاني» يکي از کنشگران غيررسمي اما موثري بود که بايد به نقش و منش و روش او در اين حوزه از زاويه هاي گوناگون پرداخت. او يک حلقه «وصل» بود و سياست ورزي آن هم از نوع اصلاح طلبانه اش بدون حلقه هايي از اين دست چه در حوزه نظر و چه در حوزه عمل ناممکن است. بورقاني در گشودن باب گفت وگو زمينه بود و زمينه ساز و توانست به رغم همه جفاها و ناملايمت ها در دولت اصلاحات، در مجلس و در جامعه سياسي و مدني عرصه هاي نويي از هم رايي و همراهي بگشايد.2- اين نقش بورقاني از خصوصيت ها و رفتار ويژه يي برمي خاست که در جامعه ما اهميت و اولويت خاصي دارد. او فروتن بود و فرهيخته و در عين حال صريح و شوخ طبع و اين مجموعه از ويژگي ها روي ديگران را به او و روي او را به ديگران مي گشود. باختين نظريه پرداز بزرگ «مکالمه»، خنده را عامل گشودگي جهان هاي انديشه به روي يکديگر مي داند، به نظر او شخصيت هاي دموکرات با خنديدن و شوخ طبعي راه را بر ورود ديگران به دنياي خود مي گشايند و شخصيت هاي بسته با عبوس بودن و اخم اين راه را مسدود مي کنند، پس خنده با مکالمه و دموکراسي و خشونت و غرور با انسداد در انديشه و رفتار نسبت دارند. بورقاني به اعتبار برخورداري از اين خوي و خلق شاد و شوخ طبعانه توانست راه نحله ها و شخصيت هاي موثر در عرصه سياست را به روي هم باز کند و به جاي ديوارهاي رايج، درخت هاي دوستي بکارد.نمونه ها زيادند و ذهن من هم از آنها پر، اما نه مجال اين نوشتار و نه حال اين روزها با آن مناسب نيست، اگرچه اگر مناسب هم بود با زبان او نمي شد در همه جا نوشت و از همه چيز گفت.3- اين نگاه کالينز و باختين را البته مي توان در سوگ ها و در تاريخ ما هم دنبال کرد. من در سوگ نوشت احمد، اين مرثيه منسوب به رودکي را درباره خواجه ابوالحسن مرادي زبان حال مي دانم. در اين مرثيه جان دوم و ناشناخته مرادي «مصقله» بودن او ناميده مي شود، يعني از آنجا و در آنجا که او مايه و موجب صيقل و صفاي جامعه خويش است، نقش هاي ويژه مي آفريند. به واقع آيا بورقاني در اين حلقه سياست ورزي اصلاح طلبانه ما با خنده و شوخ طبعي نقش هاي بسيار نداشت؟ پس همان مرثيه را براي او هم مرور کنيم؛مرا مرادي نه همانا که مردمرگ چنان خواجه نه کاريست خردجان گرامي به پدر باز دادکالبد تيره به مادر سپردکاه نبد او که به بادي پريدآب نبد او که به سرما فسردشانه نبود او که به مويي شکستدانه نبود او که زمينش فشردگنج زري بود در اين خاکدانکه دو جهان را به جوي مي شمردقالب خاکي سوي خاکي فکندجان و خرد سوي سماوات برد«جان دوم» را که ندانند خلق«مصقله يي» کرد و به جانان سپردصاف به آميخته با در و ميبر سر خم رفت و جدا شد ز دïرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *