برای احمد بورقانی-دکتر حسین آبادیان

داشتم اخبار اینترنتی را مرور میکردم، خبری کوتاه مرا به شدت در این دیار غربت شوکه کرد؛ خبر درگذشت احمد بورقانی نماینده سابق مجلس ششم و معاون اسبق مطبوعاتی وزارت ارشاد. من با بورقانی از ابتدای دهه هفتاد آشنا شدم، زمانیکه که کتاب مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه را به نشر نی سپرده بودم تا چاپ کنند. کتاب را قبل از چاپ عده زیادی از محققین کشورمان دیده بودند: از استاد سید جواد طباطبائی تا دکتر حسین بشیریه و حتی اکبر گنجی و عده ای دیگر. توصیه چاپ کتاب را هم دکتر یعقوب آژند داده بود که در دوره لیسانس استاد من بود و در رادیو همکار ایشان به شمار میرفتم و ایشان از جمله تهیه کنندگان برنامه های رادیوئی من در سالهای 1364 به بعد بودند. من در نشر نی ابتدا با دوست خوب و متواضع عبدالعلی رضائی که ظاهرا در کاناداست آشنا شدم، برای پیگیری کارهای کتاب هر از چند گاهی به نشر نی می رفتم، روزی در آنجا فردی را دیدم خوش مشرب و دوست داشتنی، مردی نسبتا چاق که همیشه با گشاده روئی از من استقبال میکرد و با فروتنی بسیار گاهی یک چای هم جلو من میگذاشت. این مرد که شوخ طبع و بذله گو هم بود، همان احمد بورقانی است. من تازه بعدها آنهم از زبان رضائی بود که دانستم بورقانی در کشور ما دارای موقعیت های فراوان اداری بوده است از آن جمله سرپرستی ایرنا در نیویورک و مناصب عدیده دیگر؛ با این وصف احمد نشسته بود و در نشر نی کتاب ویرایش میکرد؛ از جمله کتاب مرا. گاهی اوقات مقالاتش را در نشریه مجاهدین انقلاب اسلامی به من نشان میداد و برایم میخواند، برخی از آنها مضامینی طنزآلود داشت. بورقانی بر خلاف بسیاری از اصلاح طلبان دروغینی که جز به جیب نمی اندیشیدند و معیار دوری و نزدیکی‎شان از دیگران یا مقام و منصب بود و یا مال و منال؛ به این چیزها بی اعتنا بود. یک بار بورقانی به موسسه مطالعات تاریخ معاصر آمده بود، در آنجا با فردی ملاقات داشت که اصلاح طلبان را به تمسخر میگرفت و وقتی واژه های چپ و اصلاح طلب و امثالهم را به کار می برد می خندید و این گروه را به باد مسخره میگرفتَ؛ شگفت آنکه همین فرد که شنیده ام یکی از بزرگترین ثروتمندان ایران شده است و در دولت موسوم به اصلاحات مقام و منصب فراوانی یافت و به اعتبار پشتوانه های مالی و سیاسی خویش با همه تبختر آمیز برخورد مینمود و فخر میفروخت و می فروشد، از مقربین دولت موسوم به اصلاحات شد و اصلاح طلبان راستینی مثل بورقانی حتی در اوج دوره خویش گوشه نشین گردیدند. من با بورقانی نه ارتباطی غیر از آنچه نوشتم داشتم و نه جلسه ای مشترک داشتیم. بعد از انتشار کتابم، بورقانی را گاهی اوقات و تصادفی میدیدم، بار اول در موسسه مطالعات تاریخ معاصر که با همان مدعی بعدی دوره اصلاحات ملاقات داشت، یک بار زمانی که معاون مطبوعاتی ارشاد بود او را در کنار حوض بزرگ نمایشگاه بین المللی دیدم و سلام و علیکی بود و همین. بار سوم تصادفی او را در میدان ولیعصر دیدم که با عبدالعلی رضائی قدم میزد، باز هم سلام و علیک کوتاهی کردیم و چون من زندگینامه سیاسی بقائی را نوشته بودم، میگفت عده ای در مجلس ششم او را با بقائی مقایسه میکرده اند که من گفتم بلانسبت شما! دفعه آخر او را سال گذشته در مجلسی دیدم واقع در تپه های الهیه. من با SMS و توسط دکتر جواد اطاعت که او هم نماینده مجلس ششم بود از حوزه انتخابیه داراب؛ دعوت شده بودم. آنجا بورقانی و من یک جا کنار هم نشسته بودیم و اندکی بعد غلامرضا ثانی نژاد هم آمد که شهردار منطقه 15 بود در دوره کرباسچی، بورقانی به شدت ساکت بود؛ دیگر آن مرد بذله گو و شوخ طبع جای خود را به مردی عزلت گزین داده بود. من خوشبختانه توانستم با او جملاتی رد و بدل کنم؛ لیکن معلوم بود افسرده است. بورقانی از میان ما رفت و من با اینکه خیلی با او نزدیک نبودم، لیکن لازم دیدم یاد او را به مثابه یک اصلاح طلب راستین پاس دارم و به قول خودمانی ذکر خیری از او کرده باشم. روانش شاد باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *