مکتب فراهان-سید صادق خرازی

چو رخت خويش بربستم برخاك همه گفتند با ما آشنا بود
و ليكن كس ندانست اين مسافر چه گفت و با كه گفت و از كجا بود
اقبال لاهوري

آخر شب سهام‌الدين تماس گرفت تا براي چهلم احمد بورقاني فراهاني سياهه‌اي تنظيم و تقديم نمايم. براي احمد خيلي‌ها مطالب عالمانه، محققانه و شاعرانه نوشته‌اند كه هر كدام در خور توجه و تحسين است اما من مانده‌ام تا در باب رفاقت يا سياست و يا دامنة ذوق ادبي وعمق فرهنگي او يا فرهنگ مروت و جوانمردي كه مشخصه بارز او بود چه بنويسم.
قريب به چهل روز است كه در فراقش گداخته‌ايم. چگونه مي‌توانيم سوز وساز دل خود را كوك كنيم و دل نامه‌ايي براي خودمان و براي ارج نهادن به يك جهان صفاي باطن احمد بورقاني نغمه كنيم.
احمد بورقاني گوهرناب وكم‌نظيري در وجودش داشت و آنهم اخلاق و فرهنگ مدارا با مردم بود. صبوري او به هنگام شنيدن آلام خلق خدا و اهتمامي كه براي حل مسائل آنها داشت ستودني بود. وسعت نظر و گشاد سينه بودن احمد زبانزد عام و خاص بود. احمد بورقاني اهل سلوك و سكوت بود ناله‌ها و دردهاي خود و جامعه‌اش را با سكوت و آه دل پنهان مي‌كرد.
نـه بر جـفاي دوستان و رفقيان و رقيبان مي‌ناليد و نه بر طمطراق و فريب بيگانه مي‌باليد. گرفتاري‌هاي پس از ديواني، احمد را در ميانسالي فرسوده و فرتوت كرده بود. اگر چه ظاهر وقامتي برنا داشت. داشتن لباس دولت مردي و توأمان خرقه درويشي و كلاه خدمت به مردم او را يكتا و ممتاز كرده­ بود. برايش درويش و فقير و توانگر يكي بود. احمد عصارة فضيلت و معرفت خود ساخته‌ايي بود كه وجه تمايزش با خيلي‌ها بود. او گره گشاي منت پذير مردمان گرفتار جامعة ما بود.
ذهـن چـابك و ادب‌پرداز او هيچگاه از تفكر و تجسس باز نماند قلم سركش و نقادش و نكته سنجي‌هاي طناز او به غايت منحصر به خودش بود. برخلاف خيل اهل دانش و ادب و فرهنگ، انساني سهل پسند بود. و در دوستي بي‌تكلف يكرنگ استوار و صميمي. در مقاطعي دست دركارهاي ديواني داشت و زهر تلخ كامي، بهتان، طرد و بركناري و تحفيف را چشيده بود.
احمد مي‌ساخت و مي‌سوخت مصداق حديث مهجوري و مشتاقي بود. دل نگران وا زدگي نسل جديد بود. به هنگام سخن دلربا و فريبا و سكوت و نگاه بيم ناك گهگايش برايم خيلي تلخ بود.
احمد بورقاني متعلق به فرهنگ و جغرافيايي فراهان بود. نام آشنايي در فرهنگ، سياست، علم و ادب ايران، اين ديار در بادي زمان و تاريخ، مردان بزرگ و سترگي تقديم ايران كرده است. نه تنها فراهان و اراك بلكه تفرش و آشتيان و ديگر شهرهاي اين جغرافياي شيهرپرور چه مرداني را در درون خود پرورانده است.

سـرمايه‌هاي ماندگار فرهنگي اين ديار از ميرزا عيسي خان قائم‌مقام، ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام، مـيرزا تـقي خان اميركبير ايران، مرحوم مصدق از تفرش وعباس اقبال آشتياني و ده‌ها و صدها فرهيخته نام دار و گمنامي كه در ساحت فرهنگ و دانش و سياست ايران خوش درخشيده‌اند ولي دولت مستعجل داشته‌اند جالب اين است كه همة انسان اهل نظم و نثر وادب و سياست بوده‌اند و بهار شايستگي‌هاي ايشان خيلي زود پايان گرفت.
همه آنها در تب و تاب تفكر اصلاحي در درون دولت‌ها و حكومت‌ها بودند و همه زندگي و سرمايه خود را تقديم به همين حركت اصلاحي خود كردند و حداقل با تفكر روشنفكرانه چپ متفاوت بودند و قهر با حكومت‌ها و دولت‌ها را بر نمي‌تابيدند و گام به گام در راستاي پشتازي در تجدد خواهي و پاسداري از ارزش‌ها و فضليت‌هاي فرهنگي و سنتي جامعه از نادر پيشگامان اين نهضت فكري بودند.
اگر چـه در اين مقال نمي‌توان به جريان روشنفكري ايران پرداخت كه هرگز با نگاه اصلاح‌گري توجه‌ايي نداشته است. بگذاريم و بگذريم اين مطالب درد دل‌هاي احمد بورقاني فراهاني است. كسي كه در همين مكتب فكري پرورش يافته، رشد كرده و به آن باور داشت. بورقاني وجدان هشياري داشت، براي او هويت ملي و فضيلت ديني يك ارزش بود. او ذاتاً اهل مطالعه و تعمق و تفكر بود. سرسازگاري با ولنگاري و بي‌توجهي به ارزش‌ها نداشت.
ادب و فروتني احمد زبانزد عام وخاص بود. براي خدمت و كار خير اصلاً اهل تدبير نبود. اين بزرگوار عالمي مخصوص به خود داشت به اين آساني نمي‌توان گفت كه در حساب جمع و تفريق به كدامين فضيلت‌هايي كه نام بردم وابسته بود.
آنها كه بر او ناشناخته تاخته‌اند روزي خواهند دانست كه دوران خامي‌ها و تعصب‌ها پايان خواهد گرفت به آن روزگاري كه نويدش را داده‌اند همگام مي‌شويم و آهسته آهسته هم نگاه خواهيم شد و بر كوهسار اين دو جهان و قله‌هاي سر در ابر آن نظاره خواهيم كرد!
مـرگ بـر هـر سرايي و منـزلي خـيمه مي‌زند. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك از او رهايي ندارند آن جريده ناب از هم دريده مي‌شود و نام‌هاي بزرگ ثبت مي‌گردند و سرانجام…
و قـالو انـالله و انـااليـه راجـعون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *