بيشتر از بيست سال است. يكي از دوستان گفت: كسي هست كه بايد حتماً ببيني و گفت تازه از ايران آمده و در دفتر كار ميكند. كمي شك داشتم ولي گفتم باشد و قرار ملاقات را در گوشه يكي از خيابانهاي منهتن گذاشتيم كه بعد به كافهاي برويم. روزي سربي رنگ و مهآلود بود و هوا تهديد ميكرد كه هر لحظه ببارد. احمد بورقاني را براي اولينبار ميديدم. با ولع اشتهاآوري سيگار آتش ميزد و وقتي جوكهايش به اوج نزديك ميشدند چشمان سياه درشت و براقش همراه با همه صورتش ميخنديد. طبعاً بذله گو بود وبچسب و مثل اعلاي آنچه در تركي ميگويند «اتي شيرين.» بحثهاي سياسي هم كرديم، مفصل. هر چند كارش در دفتر ايران در سازمان ملل بود ذرهاي از محافظهكاري ميز پرستان دولتي در او نبود. محضرش گيرا بود و آنقدر حرفمان گرفت كه مدتها كنار همان خيابان ايستاديم تا باران نم نم تبديل به رگبار شد و ناچار بحث را موقتاً درز گرفتيم تا به سر پناه كافهاي برسيم.
اخلاقي داشت ملهم از آيين فتوت بسيار ايراني. راستش را ميگفت و با صراحت تمام. انتقادش از سياستهاي غلط دولت و يا از تند رويهاي دوستان اصلاحطلب از هيچكس پنهان نبود. هميشه با هم موافق نبوديم. يكبار در اواخر دوره اول خاتمي همديگر را ديديم. گفتم: آقاي خاتمي بايد يك حرفي بزند، يك كاري بكند تا اقلاً بهطورنمادين خود را از روند امور جدا كند والا مردم ديگر به اصلاحات راي نخواهند داد. قبول نداشت. اعتماد بيپاياني به اعتماد مردم به اصلاحات داشت. اما نظرش را ميگفت. فلاحش را فداي صلاح هيچكس نميكرد و اصولش را به مقتضاي فروع هيچ زمانهاي تاخت نميزد. آن روزها كه در نيويورك يكديگر را ديده بوديم سروش قرار بود براي اولينبار به آمريكا بيايد و برخي از «كارمندان» كه او را ميشناختند از بيم ميز زبان بسته بودند. مظنه سوراخ موش بالا بود. ولي احمد به صراحت ميگفت كه نه تنها به سخنراني او خواهد رفت بلكه او را به خانهاش هم دعوت خواهد كرد و هر كه هر چه ميخواهد بگويد. اين اخلاق را در مقام مديريت دولت خاتمي هم از او ديديم. خط قرمزهايش حساب داشت. استعفا برايش يك گزينه بود نه يك فاجعه. شايد برخي فكر كنند چنين آدمي نبايد به كار سياسي در حيطه دولتي بپردازد. ولي فكر من درست بر عكس است. در نظامي طوبايي تنها آدمهايي بايد به استفاده از ابزار دولت بپردازند كه كار دولتي براي آنها وسيله باشد نه هدف. شغل براي دولتمرد بايد مثل كيفي باشد كه بتوان براحتي به زمين گذاشت و نه قفسي طلايي.
احمد بورقاني آدم مطبوعي بود. اهل فكر بود. اهل اصول بود. ساده بود. از اينرو در عين استفاده بهينه از مقام هيچوقت اسير آن نشد. نشد كه آنقدر كه دلم ميخواست او را از نزديك بشناسم. ولي خوشحالم كه شناختمش. آنقدر كه بگويم: زندگي شريفي كرد. سرمشق بود.