چرا ما همه گريانيم-عبدالله ناصري

غروب سيزدهم بهمن ماه 1386 و در آخرين ماه هاي دهه سوم انقلاب اسلامي مردي ساده و سختکوش، صميمي و صادق، مهربان و مظلوم، بي ادعا و باوفا، گرم و گيرا از ميان ما رخت بربست.احمد بورقاني که در اين سال شاهد چند مرگ و وداع بود و من شاهد گرياني چشمان او، خود با خانواده و دوستان خداحافظي کرد. او در اين سال در يادمان آيت الله مروي که از او بيشتر با عنوان قاضي القضات ياد مي کرد، گريست. شاهد وداع قيصر امين پور با يارانش بود. مدتي کوتاه پس از آن از مرگ مهران قاسمي متاثر شد و پس از کوتاه مدتي داغدار استادي شد که بسيار شيفته اش بود. دکتر سيدجعفر شهيدي عالم جليل القدر فرزانه که اطلاعيه ستاد ائتلاف اصلاح طلبان در سوگ او را هم احمد نوشت. يک خصيصه که در «احمد بورقاني» موج مي زد اينکه پرنشاط بود و در اين نشاط و تلاش هيچ بعدي بين «بود» و «نمودش» نبود. انفعال و خمودي را برنمي تافت و به قول قيصر به همه مي گفت؛ «هرچه هستي باش،/اما باش».اين نخبه دلمشغول مردم و خلق خدا در حياتش و در مجلس و محفلي نبود که کسي را نخنداند. بذله گوي زيباروي مجالس اصلاح طلبان ديروز همه خنده هاي دو سه دهه را با گرياندن «بي وقت» پس گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *