خبر فوت احمد بورقانی، از تلخ ترین اخباری بود، که طی این سالها شنیده ام. از نظر شخصی، او برایم نماد آزاد اندیشی و اصلاخات در عرصه فرهنگی بود. چهره خندانش را در جاهایی که هم او حضور داشت و هم من، هرگز از یاد نخواهم برد.
وقتی بورقانی را در کسوت نماینده مجلس و معاون وزیر می دیدم دلم قوی می شد که سیاست و سیاست مدار هم می توانند به این شیرینی و سادگی باشند و پشت پرده سیاست هم می تواند همین خنده و سادگی باشد.
وقتی با سخنان او مجلس ششم تمام شد با آن همه حاشیه، باز گفتم: خدایا این بورقانی را برای کشور حفظ کن، که او مرد لحظات حساس و سخت است. آخر بار او را در خانه هنرمندان – آری هنرمند نزدیک ترین واژه به شخصیت او- دیدم. باز هم به همان صمیمیت، شب عاشورا بود و الان می فهمم که خنده اش چقدر غریب وار حکایت از آخرین عاشورای زندگیش در خانه هنرمندان
داشت. من از مرگ او در سوگم.
سوگواری برای احمد بورقانی، فقط به خودم مربوط نمی شود. فقدان او ضایعه ای نه فقط برای فرهنگ که برای اقتصاد ایران هم است. شاید تعجب کنید، اگر بگویم حضور احمد بورقانی برای توسعه اقتصادی کشور موثر بود. او در نقش یک مدیر فرهنگی آزاد اندیش و آزاده، مجری دولت اصلاحات در آزاد سازی مطبوعات بود که در سال های بهار مطبوعات، رونق ارزشمندی به بازار نشر مطبوعات داد. خرید مطبوعات بالا رفت.
مشاغل پیرامونی مطبوعات رونق گرفت و به شهادت امار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نقش اقتصادی فرهنگ در دوران اصلاحات رشد کرد که بخش مهمی از آن نتیجه زحمات احمد بورقانی و هم کارانش در معاونت مطبوعات دولت اول خاتمی بود. بنابراین، سوگ دیگر از دست رفتن او به جامعه ای بر می گردد که یکی از متخصصین خود در عرصه ای نادر – مدیریت فرهنگی- را با نگرش رشد و کمک به بخش خصوصی در عرصه فرهنگی و هنری از دست داد.