احمد بورقاني از نگاه ناظر آخرين لحظات زندگي پرافتخار او-حمید هوشنگی

احمد، سلطان سخاوت بود در عين درويشي به مصداق آيه شريفه لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون،

آنچه را که خود نيازمند بود و دوست مي داشت به راحتي به ديگران مي بخشيد، حتي تا مرز آبرو.

احمد خداوندگار اخلاق بود و دوستي بي غش. متنفر از بي اخلاقي و بخصوص از بي اخلاقي سياسي و معتقد به اصلاح و بسيار آزادانديش. ستار عيوب دوست و دشمن و ضربه گير تندروي هاي بعضي از اطرافيان.

انساني بود از جنس ديگر. درويش و ساده زيست بود، بعد از 27 سال کار و مسووليت هاي بالا و والا همچنان در سادگي تمام مي زيست، در منزلي معمولي در جنوب شهر، بسيار آبرومند و بي منت.

دشمنانش را بدون اجازه به ديدن منزل و زندگي ساده اش دعوت مي کنم تا انصاف دهند کدامين مسلمان ترند و ثابت قدم تر در گفته ها و ادعاها. معاون اسبق وزير و نماينده مجلسي که با هر يادداشت کوتاهش مي توانست زندگي مالي ديگران را زير و رو کند چگونه در کف اتاق هايش فرش ماشيني است و در بعضي از قسمت ها زيلو، و چگونه آبرومندانه زندگي مي کند. واقعياتي که در ذهن هر تازه واردي مي نشيند تا سيه روي شود هر که در او غش باشد.

امکان نداشت براي رسيدن به هدف اخلاق را زير پا بگذارد، سعه صدري داشت مثال زدني. به راحتي دشمنان و منتقدان غيرمنصف خود را مي بخشيد و از کسي کينه به دل نمي گرفت. گلايه يي از «مهرورزي»هاي اخير نداشت و کمتر از «عدالتي» سخن مي گفت که در حقش روا داشته بودند.

در مقابل مشکلاتي که چند سال اخير برايش پيش آمد و قلبش را آزرد کينه توزي نکرد و آن را جدلي مي خواند سياسي که گروهي کم توجه به اخلاق براي بيرون کردن حريف ساز کرده اند و قطعاً در باطن خود مي دانند که ادله شان مقبول دادگاه الهي نيست و آنچه به عنوان راي انشا و صادر مي کنند در دادگاه ملت نيز از قبل مردود شناخته شده است.

در مقام نمايندگي مجلس ششم که مردم قدردان تهران به نمايندگي اش انتخاب کردند، هرگز حاضر نشد قدمي برخلاف راي و مصلحت مردم و اين ديار بردارد و در صحنه مادي از تسهيلاتي بهره گيرد که براي گشايش امور مالي نمايندگان جنبه قانوني گرفته بود. در زمان خدمت در خبرگزاري جمهوري اسلامي در حالي که خود نيازمند مسکن بود و با داشتن همسر و فرزند در خانه پدري زندگي مي کرد، حق خود را براي گرفتن مسکن به ديگران بخشيد. در زمان معاونت وزارت ارشاد اسلامي به گفته يکي از همراهان صديقش حقوق يک ماه خود را به مستخدمي داد که مي دانست از او نيازمندتر است و قانوناً نمي تواند برايش درآمدي اضافي دست و پا کند. وقتي در کنارش بودي و سائلي دست تکدي دراز مي کرد، محال بود احمد بي عمل بگذرد. گاه به او اعتراض مي شد که تعدادي از اين متکديان نيازمندان واقعي نيستند، احمد در پاسخ مي گفت همين که آبروي خود را خرج مي کنند کافي است و بايد به آنها کمک کرد.

احمد عاشق تعليم و تربيت فرزندان خود بود و با اجازه پسرانش مي گويم به تصور من زهرا را بسيار دوست مي داشت و سهام و کمال را نيز و به مديريت همسرش در خانواده بسيار مفتخر بود و به همراهي همه آنان در گردش چرخ هاي سخت زندگي مستحظر. از فداکاري ها و زحمات پدرش که استاد بازنشسته بنايي است و مسلماني سختکوش. با صميميت فراوان در هر مناسبت لازم ياد مي کرد و به واقع بي نيازي مادي را از پدر به ارث بوده بود. فرزند رشيد فراهان و يادآور بزرگان آن خطه مصلح پرور اين ديار. بزرگ شده نظام آباد تهران و تداعي کننده جوانمردان بي رياي آن گوشه تهران کم مروت. نفس کشيده در فضاي روشنفکري متعهد. پرورده مطبوعات و عاشق ايران و آزادي بيان. مصلحي بود فرهيخته و درد آشنا و قلمي داشت روان و چه نثري صميمي و طناز که به سرعت به دل مي نشست.

احمد فارغ التحصيل جغرافيا بود اما استاد عملي روزنامه نگاري اين ديار شد و يکي از بزرگ ترين هاي روابط عمومي در صحنه واقعي زندگي. سياست مي دانست و چه خوب مي دانست که تحول زمان مي خواهد و زمينه علمي مي طلبد و هر دگرگوني لاجرم مي بايست با فرهنگ مردم دمساز باشد. به قانع کردن مردم و لزوم پذيرش عمومي باور داشت و معتقد بود مخالف را بايد قانع کرد و نه قلع و قمع. به گفتمان واقعي به عنوان يک ارزش پايبند بود و هميشه به دوستان اطرافيان سياستمدار و روزنامه نگارش يادآور مي شد اين ديار فرهنگي اسلامي دارد و اداره اش سياستي مي خواهد که برگرفته از اعتقادات مردمي باشد وگرنه تحولات بي ريشه، حبابي خواهد بود بر آب.

معتقد به قانون و قانونمندي بود و عميقاً باور داشت وجود مطبوعات، اساس آزادي است و مي گفت مطبوعات سالم، متنوع و متعهد و پايبند به اخلاق، اجازه فساد و ترويج فساد را نخواهد داد و به خصوص راه را بر فساد سياسي و اقتصادي خواهد بست. باور داشت ستم و بدبختي جوامع بشري زاييده فقر است و آزادي مطبوعات دشمن فقر و پايه گذار تعالي.

احمد متدين و بسيار متعهد بود و بيش از هر چيز به اخلاق تعهد داشت. بي ريا بود و بي تکلف. در حلقه دوستان جزء اولين کساني بود که براي خواندن نماز اول وقت به پا مي خاست.

براي کمک به کساني که مشکلي را با او در ميان مي گذاشتند، لحظه يي درنگ نمي کرد و ياري رساني به خلق خدا را اوجب واجبات مي دانست. در اين زمينه عموماً از خود مايه مي گذاشت يا از دوستان کمک مي گرفت و آنقدر تلاش مي کرد تا کار را به سامان برساند. در ياري رساني به خلق پيرو شيخ خرقان بود که مي گفت نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد.

صراحت لهجه اش کم نظير بود و بسيار منصف. قضاوت هايش صميمانه بود و بي نظرانه و به همين دليل اکثراً به ميانجيگري فراخوانده مي شد، نظراتش دقيق وصائب بود و عموماً کارساز. آن گروه اندکي که گاه قضاوتش را در ظاهر قبول نمي کردند، خود مي دانستند نظريات احمد درست است و مبتني بر صداقت.

احمد حلقه وصل اطرافيان و دوستان بود و رافع کدورت اطرافيان و دوستان. سيماي هميشه متبسم، روحيه يي شوخ و طبعي طناز داشت و بسيار نکته دان بود و به موقع از مخزن اطلاعات وسيع ادبي اش بهره مي گرفت و ظرايف بسيار چاشني مطلب مي کرد.

عاشق خواندن و خواندن بود و يار هميشگي کتاب و مطالعه. مصلحي فرهنگي از ديار قائم مقام و اميرکبير، به دوستانش عمدتاً کتاب هديه مي کرد و مروج فرهنگ فارسي بود. از خواندن و تحقيق که فارغ مي شد به حافظ پناه مي برد و قرآن و شعر. با حافظ حال و هوايي تماشايي داشت. به ايران و تمامي آن عشق مي ورزيد، سعادت ايران را هدف داشت.

رفيق باز بود و در عين حال دشمن آزار نبود. با دوستان مروت، با دشمنان هم مروت و هم مدارا.

احمد هميشه از مهندس فقيد بازرگان به نيکي ياد مي کرد و احترامي که به زندگي علمي، سياسي و مذهبي ايشان مي گذاشت صريح و روشن بود و سعي مي کرد بدون قرابت گروهي، از پيروان مشي مصلح مهندس بازرگان باشد.

در صحنه انقلاب و دفاع مقدس به خود و نقش خانواده اش، تلاش هاي مادرش در مسجد فاطميه تهران مفتخر و ساکت بود و از کنار شهادت برادرش اميرحسين به سرعت مي گذشت و از جانبازي برادر ديگرش يادي نمي کرد. هرگز حاضر نشد از حقوقي که بحق به خانواده شهدا تعلق مي گيرد بهره گيرد و مي گفت ما هنوز مديون آنانيم و نه سفره خوارشان. هرگز راضي نشد که با شهادت بستگان سوداگري کند و گويا مي دانست اين سکوت تعمدي براي خيلي از مخالفانش از هر فريادي رساتر است.

احمد توانايي علمي و حرفه يي کم نظيري داشت. بسيار روان و سريع مي نوشت و بعد از مقدمه وارد بحث مي شد و به درستي به نتيجه گيري مي رسيد. نوشته ول نداشت و در جمع و جور کردن مطلب و بحث استاد بود. شاگردي بود که از تمام مدرسان خود جلو افتاد. گاه در طول دوستي بيست وهشت ساله مان از سر لطف و سخا در جمع دوستان، استادم مي خواند اما خود مي دانم که اگر به شاگردي ام مي پذيرفت صدها بار مفتخرم کرده بود.

احمد فرهنگ را از فراهان، مرام و مروت را از نظام آباد، آزادي را در مطبوعات و سياست را در پهناي وسيع اصلاحات و جامعه مدني يافته بود.

احمد تاريخ شفاهي اصلاحات ايران بود و چه حيف که به خاطر خيلي از مصالح، اين اسطوره خبري و حرفه يي روزنامه نگاري ايران معاصر خاطرات خود را به صورت مکتوب و تحت عنوان خاطرات روزانه در جايي نگذاشت و بدا بر حال جامعه يي که چنين فرزندان نادري را بدين سادگي و در زماني که بيش از همه به آن نيازمند است از دست مي دهد.

در اين ديار پهلوانان بسيار آمده و رفته اند و تنها ياد حماسي رستم، پهلواني پورياي ولي و تختي در دل تاريخ نشسته است. دوست ندارم اهل اغراق باشم اما احمد تختي زمانه بود و «تختي مطبوعات» و مدافع واقعي روزنامه نگاري مسوولانه در تاريخ معاصر ايران. نام آوري که پانزده بهمن در قطعه نام آوران به تاريخ ايران پيوست.

و آخرين کلام

در نيم ساعت آخر عمرش وقتي چند قطعه از عکس نقطه يي در صد کيلومتري تهران را در دفتر کارم به تماشا نشسته بود، گفت؛ چه خوب مي شد از غوغاي شهر به چنين جايي مي رفتم و به آرامش مي رسيدم؛ خواستي که بدون خروج از اتاق آخر زندگي نيم ساعت بعد تحقق گرفت و به آرامشي ابدي رسيد.

احمد در حالي عصر شنبه در کنار من جان داد که هنوز سه روز پس از گذشت اين تلخ ترين وداع مي گويم «اي کاش مرگ احمد دروغ بود.»

1 فکر می‌کنند “احمد بورقاني از نگاه ناظر آخرين لحظات زندگي پرافتخار او-حمید هوشنگی

  1. امیر

    احمد مایه افتخار ماست او انسان ارزنده و حیفی بود البته خدا میبره خوبارو من سر مزارش میرم تو قطعه نام آوران خدا رحمتش کنه اون مرد بزرگ را

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *