چه سخت است مرگ با عزت-محمد هادی صباغ

۱. نزدیک به ده سال قبل، گروهی از نمایندگان مجلس که سوالاتی و تردیدهایی در مورد عملکرد معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد اولین دوره‌ی اول ریاست جمهوری سید محمد خاتمی داشته‌اند، برآن می‌شوند که معاونت مذکور را فراخوانند. یکی از آن‌ها پیش از جلسه به هم‌فکران هشدار می‌دهد که مبادا شیفته‌ی بیان گرم بورقانی شوند. اما بورقانی می‌آید و با پاسخ‌هایش اکثریت را متقاعد می‌کند. در پایان کسی از او می‌پرسد که آیا پدرش روحانی بوده که چنین می‌تواند سخن بگوید و استدلال کند؟ بورقانی به سادگی پاسخ می‌دهد: نه پدر من بنا است.

۲. بعدها از فرهاد شنیدم که روزی در حوالی میدان ولی‌عصر تهران رهگذری را دیده که تسبیح در دست و با چهره‌ای گشاده قدم می‌زده و بسیار شباهت داشته به احمد بورقانی. او نتوانسته جلوی کنجکاوی‌اش را بگیرد، پس جلو می‌رود و از او سوال می‌کند که آیا ایشان احمد بورقانی،نماینده فعلی مجلس است؟ و با تعجب پاسخ مثبت می‌شنود. شاید تعجب از این بوده که یکی از نمایندگان تهران در مجلس شورای اسلامی این چنین بی‌تکلف در میان عموم ظاهر می‌شود و در واقع خود را جزئی از مردم می‌داند.

۳. نقل است زمانی که از خبرگزاری جمهوری اسلامی دنبال او فرستادند برای همکاری، خبردار شدند که سرساختمان است؛ به ساختمان که رسیدند، دیدند که آستین بالا زده و به پدر یاری می‌رساند.

۴. زمانی که خبر فوت شدن بورقانی را شنیدم، چند لحظه مکث کردم و بر او غبطه خوردم که چنین با حیثیت از این دنیا رفت. می‌دانم که دوره‌ی معاونت مطبوعاتی او در ارشاد را دوره‌ی طلایی مطبوعات می‌خوانند، و چه رونقی پیدا کرد مطبوعات در آن دوره.


شنیده‌ام که زمانی که کسی از این دنیا می‌رود، اگر بیش از چهل فرد در تشیع پیکرش او معترف به نیکی‌ او شوند، خداوند رحمتش را شامل حال مرده خواهد کرد. اگر این شنیده صحیح باشد، بورقانی مسلما مشمول رحمت ایزد متعال خواهد بود. خدا رحمتش کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *