نوروزي كه ميآيد، اولين نوروزي است كه احمد بورقاني در ميان ما نيست. به اين مناسبت يادداشتي از محسن گودرزي را درباره آن مرحوم منتشر ميكنيم.يكي از راههاي بازخواني تجربه مرحوم احمد بورقاني، نسبتي است كه او با جهان اجتماعي و تجربه ما از اين جهان پيدا ميكند. براي پرداختن به اين بحث نخست بايد مختصات جهان اجتماعي و پس از آن تجربه زندگي در چنين جهاني را دريابيم.
ما خود را در چگونه جهاني مييابيم؟ اين جهان را چگونه تجربه ميكنيم؟ از ميان تجربيات مختلف، يكي بيم و حسرت از دست رفتن نظام اخلاقي است. نشانهها و تحقيقات متعدد نشان ميدهند كه مردم نگران افول و كمرنگشدن ارزشهاي اخلاقي در جامعهاند. صداقت، پايبندي به عهد، انصاف، شرافت و… بيش از پيش كمياب و كمرنگ شدهاند. بازتاب ضعف اخلاقي را ميتوان در رونق دروغ و افول اعتماد اجتماعي مشاهده كرد. دروغ نام مستعار انحطاط اخلاقي است و همه رفتارهاي غيراخلاقي را در خود جمع دارد. اگر در جامعهاي دروغ به اصل ضروري زندگي بدل شود، چيز چنداني در ذخاير اخلاقي آن باقي نمانده است. تجربه روزمره ما سرشار از بيم و اضطراب ناشي از زيستن در فضاي ضعف ارزشهاي اخلاقي است. سست شدن نظم اخلاقي و رها شدن اميال خودگرايانه در غياب مهار اخلاقي نكتهاي مشترك در تجربه افراد است.گاهي به دليل تعريف محدود و ناديده گرفتن ابعاد اجتماعي آن، واژه اخلاق طنيني سياسي و محدودكننده دارد. چنين معناي محدودي در اين نوشته مد نظر نيست. اخلاق معنايي وسيعتر دارد. حتي گروههاي بزهكار نيز بدون پايبندي به ارزشها قادر به ادامه حيات نيستند. از اين منظر، اخلاق قوام نظم اجتماعي است و جامعه و اجتماع را ميسر ميسازد. نه نفع و سود و نه قدرت قاهره به تنهايي قادر به ايجاد شرايط براي زيست جمعي نيستند. در عين حال، فضاي اجتماعي مملو از شعارها و سخناني در تجليل از امر اخلاقي است. فاصله ميان تصويري كه از زندگي و جهان خود ساختهايم با آنچه در زندگي عملي تجربه ميكنيم، بسيار است. تاثر گستردهاي كه درگذشت احمد بورقاني در بين گروههاي مختلف ايجاد كرده است با چنين تجربهاي از جهان اجتماعي نسبتي قابل تامل دارد. تحليل نقش مرحوم احمد بورقاني بيش از آنكه به كار شناخت او بيابد، براي شناخت دوره و شرايط زندگي ما مهم است. درگذشت او ما را متوجه گسست و تناقضهاي زندگي خود ساخت.براي تحليل زندگي فرهنگي و سياسي، شبكه روابط دوستي يا اجتماعي او بيش از هر چيز بايد به منش و زيست او پرداخت. تجربيات مختلف مرحوم احمد بورقاني در عرصههاي فرهنگي، اجرايي و سياسي و نيز شبكه گسترده روابط اجتماعي به رغم همه تنوعي كه دارد، بازتابي از منش اخلاقي زندگي اوست. دو نكته را در زيست اخلاقي او ميتوان برجسته ساخت؛ يكي ناديده انگاشتن منافع و فرصتهاي فردي يا به تعبير ديگر ارج نهادن به زندگي در پرتو ارزشهاي اخلاقي و آرماني و ديگري تعهد و پابيندي به ارزشها با وجود ناسازگاريهاي زمانه. اين خصوصيات چنان آشكار بود كه دريافت آنها نيازمند كاوش عميق نيست. هر كس برخوردي گذرا با او داشت، به اين نكته پي ميبرد.
دوره مسووليت او در معاونت مطبوعاتي نمونهاي روشن از اين شيوه است. تا زماني كه ميدان را براي تحقق آرمانهاي خود مناسب يافت در سمت خود باقي ماند. چون ميدان را براي آن عهد مناسب نديد، از آن فاصله گرفت. هم پذيرش و هم كنارهگيري او بر اساس اصل اخلاقي بود. مهمتر از تلاش او براي آزادي مطبوعات، پايبندي او به ارزشهاي مورد نظرش بود كه او را متمايز ميساخت. چنين نمونههايي را بايد تجلي شيوه زندگي و چشمانداز او به زندگي تعبير كرد. همه اينها تظاهرات معنايي بودند كه او به زندگي داد و معنايي كه از زندگي ميخواست.
شخصيتهايي چون مرحوم بورقاني با منش اخلاقي خود يادآور فاصله ميان جهان واقعي با جهان مطلوب است. به واسطه وجود اين نوع افراد است كه ما گسست ميان اين دو جهان را تجربه ميكنيم و به آن آگاه ميشويم. شيوه زندگي او در مقابل تجربهاي است كه ما از جهان اجتماعي خود داريم. اين شيوه زيست اوست كه شكافهاي زندگي ما را برملا ميكند. در عين حال، امكان اخلاقي بودن را نشان ميدهد. به واسطه چنين نگاهي در حاشيه قرار ميگيرند و سازشان با زمانه نيرنگباز كوك نميشود. دوراني كه شيوههاي فردگرايانه و دنبال كردن منافع فردي خارج از معيارهاي اخلاقي، روش رايج زندگي شده است. او و كساني مانند او بيش از پيش به حاشيه رانده ميشوند و هرچه بيشتر به حاشيه ميروند، خصوصيات زمانه ما را بيشتر آشكار ميكنند. صرف بودنشان، نقدي بر روح دوران ماست.شكاف دنياي ما نيز در همين فاصله است كه زيستاخلاقي را به عملي شجاعانه مبدل كرده است. شجاعت عملي ناساز با روال عادي و پذيرش خطر ناهمسازي است. در عين حال، شجاعت به ميدان آوردن سرمايه خود در ميانه نزاع است. او نه با كنارهگيري از جهان بلكه از طريق مشاركت در آن اخلاقي بود. به شيوهاي تنزهطلبانه خود را از آلودگي جدا نميساخت بلكه در جهاني آشفته و متناقض در پي ارزشها بود. تحليل و تجليل او بيش از آنكه تقدير از فرد او باشد، نشانهاي از تمايل به جهان آرماني است و خود بياني است از اينكه هنوز اندك شرري در دل براي بازگشت به ارزشها باقي مانده است. از اين منظر، بورقاني اكنون همان چشمي است كه ما براي ديدن زندگي به آن نياز داريم.