خبر مرگ حضرت احمد بورقاني چنان سهمگين و تلخ بود كه باور به نمينشست ولي هر چه بود آن شب سرد و تاريک را براي من طولانيتر و دردناكتر كرد. ظهر همانروز او را سر حال اما دلگير در دفترم ديده بودم. افسرده به خاطر نامهربانيهايي كه – نه نسبت به خود او كه بزرگوارانه اهل تحمل بود – بلكه نسبت به اصول و ارزشهايي كه سخت بدانها پايبند بود.
آن شب را ناآرام به صبح آوردم و روز بعد به منزل او رفتم، جايي كه پدر بزرگوار او كه دريا دلي خود را در ماتم فرزند شهيدش نشان داده بود ميزبان بود. همسر مهربان و باوفاي بورقاني به بيمارستان رفته بود تا زمينه به خاكسپاري جسم آرام بورقاني كه جان سرشار از نشاط به آسمان پيوسته بود فراهم آورد، فرزندانش نيز بودند و يكي از آنان درخارج بود و خدا ميداند كه اين حادثه تلخ بر كام او در غربت چه آورده است؟
جان پدر بورقاني را كه آرام ميگريست طوفاني يافتم و اين طوفان درون اينگونه آشكار كرد كه: آنچه در اين كمتر از يك شبانه روز بر من رفته است از آنچه در فراق فرزند شهيدم – كه هديهاي است به خدا – كشيدهام بيشتر است.
خانه ساده و كوچك بورقاني در نظامآباد كه آذين آن فقط كتاب بود و كتاب از سادگي و زهد عزيزي حكايت ميكرد كه همه سرمايهاش ايمان و آگاهي و روشنبيني او بود.
احمد بورقاني در اوج شكوفايي شخصيت ممتازش كه جامعه سخت محتاج بازدهي بيشتر آن بود از ميان ما رفت. او را بيش از بيست سال بود كه ميشناختم و همواره يكي از كساني بود كه به استوارري رأي، تدبير و دورانديشي، روشنبيني و ديانت او اعتماد داشتيم و در بسياري از مورد رايزني با او براي من و ديگر دوستانمان گرهگشا بود.
او يك مومن واقعي بود كه هيچگاه ايمان ناب خود را با دنياخواري و دنيا دوستي فدا نكرد. اما هرگز زهد فروشي نيز نكرد. و تاج افتخار پيوند با شهيد را با لافزني به خاطر اين پيوند بر سر خود ننهاد. بورقاني كه بنده خوب و عالم و عامل خدا بود ايمان به انسان و حقوق و آزادي او را برآمده از ايمان به خدا ميدانست و تنها جايي كه ميشد ديد شكيبايي او از دست ميرفت آنجا بود كه احساس ميكرد به اين حق و حرمت تجاوز و يا حتي بياعتنايي ميشود.
در دوران نه چندان دراز تصدي او در معاونت مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منشأ گشايش درخور تشخص در اين مطبوعات كشور كه به درستي آن را يكي از اركان مردمسالاري ميدانست شد و راه پر سنگلاخ دفاع از آزادي و حق انتقاد و حق آگاهي مردم است محكم پيمود هرچند در اين راه پاي جانش پر آبله شد ولي خسته نشد.
او انسان دل آگاهي بود كه رمز رهايي جامعه را آگاهي ميدانست به همين جهت حساسيت فوقالعادهاي در پايدار كردن امر اطلاعرساني دانست داشت او در يك دوره افتخار نمايندگاني مردم در مجلس را داشت جايي كه توانست بيتابي خود براي خدا و رهايي و سربلندي بندگان خدا را در پس آرامش و متانت ذاتي خود پنهان كند ولي هيچگاه در اين راه از پاي ننشت هر چند اهل ريا نبود.
او اهل مطالعه در همه عرصهها بود و طبعاً بيشتر در عرصه مورد علاقه و تخصص يعني اطلاعرساني و امور سياسي كه در هر دو مورد به مطالعه ميپرداخت و بحق يكي از صاحبنظران برجسته در اين عرصهها بود.
او انساني بود اخلاقي به معني درست كلمه. هيچگاه كسي از زبان پاك او بدگويي هيچكس حتي مخالفان سرسخت خود را نميشنيد و حتي از ناجوانمرديهايي كه به جرم آزاديخواهي و انساندوستي و پايبندي به اصول و ارزشهاي ديني و اساسي ديده بود گلايه نميكرد.
بورقاني نمونه روشني از انسان بود كه مؤمنانه زيست، انساندوستانه در عرصه حيات اجتماعي حضور داشت؛ اخلاق در همه زمينهها پاس ميداشت و عالمانه به امور مينگريست و دليرانه راهي را كه انتخاب كرده بود ميپيمود.
زندگي بورقاني كه به خاطر نفرتش از خودنمايي حتي به بسياري از دوستانش مخفي مانده بود در خور بررسي همهجانبه است تا ترسيم درست آن الگويي باشد براي آنان كه خدا را ميپرستيدند و دل انسان را بزرگ و هم در جستوجوي راهي بهتر براي زندگي همگان هستند. روان پاكش شاد، و شكيبايي و تحمل دوستان داغدار و بخصوص خاندان مكرمش افزون باد!
نمونه روشن انسان-سید محمد خاتمی
پاسخ دهید