ز منجنیق فلک غم و غصه می بارد

باز هم خبری کوتاه، بهم می ریزد تو را و آندم تو خودت و این روزگار را لعنت می کنی که چرا قسمت ما در این روزگار ملال آور فقط مصیبت است. گویی «زمنجنیق فلک غم و غصه و سنگ فتنه» همه یکجا باهم می بارند.

هنوز چندی از داغ مهران قاسمی فرزند برومند مطبوعات ایران نمی گذرد که جامعه مطبوعاتی ایرن داغ پدر دید. و به همین راحتی احمد بورقانی از میان ما رفت. احمد بورقانی به حق برای مطبوعات ایران پدری کرد، چه اینکه بی شک اوج شکوفایی و بهار روزنامه و نشریات ایران در زمان معاونت مطبوعاتی وی در وزارت ارشاد دولت پرافتخار اصلاحات بود. هنوز یادداشت بورقانی در سالنامه شرق را که از خاطره اش در اولین روزهای معاونت مطبوعاتیش گفته بود:”بر سر در خانقاه خرقانی نوشته بود، هرکس که از این در درآید، نانش دهید از ایمانش مپرسید که هرکس که نزد خدا به جان ارزد، نزد خواجه نیز به نانی خواهد ارزید”از خاطرم نرفته است. در ادامه همان یادداشت نوشته بود که در زمان مسئولیتش همین اصل را سرلوحه کار خویش قرار داده است و به همین واسطه بسیار دشمنی ها و تکفیر های تنگ نظران را به جان خریده بود.

یادم می آید چهار سال پیش در همین روزها محمد علی ابطحی در وبلاگ شخصی اش عکسی از این نماینده شجاع مجلس پر افتخار ششم کار کرده بود که آرام متین در گوشه ای نشسته و به واسطه اینکه بلند نظرانه از کاندیداتوری برای مجلس هفتم سر باز زده و ننگ ردصلاحیت های غیر قانونی شورای نگهبان را به خود نخریده بود،خنده بر کار دنیا می زند.

احمد بورقانی آنقدر دوست داشتنی بود و آنقدر در سمت های مختلفش ـ از مدیریت خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی گرفته تا معاونت مطبوعاتی اش در وزرات فرهنگ دولت پر افتخار اصلاحات و نمایندگی و کارپردازی فرنگی اش در مجلس پر افتخار ششم ـ کارنامه درخشانی داشت که حتی اگر یک بار هم در عمرت ندیده باشیَش باز هم غم فقدانش را به شدت احساس خواهی کرد.

خدایش بیامرزد، روحش شاد و قرین رحمت، راحش پر رهرو باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *