خبر خوش، خبر بد-محمد معینی


انگاری هیچ خبر خوشی قرار نیست به دلت بچسبد در این طوفان خبرهای خوش؛ خبر خوش هسته ای، خبر خوش هوا فضا، خبر خوش دفاعی، خبر خوش پزشکی، خبر خوش … خبر خوش …! لابد عادت کرده ای به خبر خوش! یا شاید باور نداری که این ها خبر خوش است! اما آن قَدر قدرت داری که بوی خبر بد را از فرسنگ ها دورتر هم بشنوی و دل خودت را بلرزانی و حتی بغض کنی. تلنبار شده خبر بد این جا و آن جای ذهن و دلت و مرگ آزاد اندیشان غمی بی مثال تر از همه؛ می خوانی “احمد بورقانی درگذشت”. بدون آن که دیده باشی اش، غصه پف می کند و بغض بالا می آید. اصلا پژمردگی هر گل در باغچه ای کم گُل هراس انگیز است، بیابان وقتی شروع می شود که گُل تمام شده باشد. دلت را اگر بخواهی آرام کنی هیچ چیز به اندازه حرفی که خدا به محمد زد، آرامت نمی کند: همانا انسان را در رنج و سختی آفریدیم. خدا لابد به انسان ماندمان یا انسان شدمان امید دارد. خدا کند عادت نکنیم به خبرهای بد، به پژمردگی گل های کم شمار، به تنهاییِ آزادگی! /ا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *