كتاب تاريخ مطبوعات ايران چندان قطور نيست. اما پرماجرا و حيرتانگيز و گاهي عبرتآموز است. قريب دو سده ما هم كاغذ اخبار را دريافتيم و هم جريده و روزنامه را.
از قيمت اجناس گرفته تا فرامين دولتي، اخبار جنگ اول و دوم تا سقوط ژاپن، از ترور محمدعليشاه تا سقوط استبداد صغير، از كودتاي رضاخاني تا غارتخانه مصدق، از رفتن شاه تا آمدن امام(ره)، از روزهاي خون و غم در خرمشهر تا فتح فاو و شلمچه، از دولت سازندگي تا عصر اصلاحات، از دور اول مجلس شوراي ملي تا انتخابات مجلس هشتم شوراي اسلامي، نوشتهايم و خواندهايم و رفتهايم.
مطبوعات نحيف اما پرماجراي ما، هم آزادي ديده است، هم سانسور، هم فراز ديده است، هم فرود، هم تيراژ ديده است و هم تعطيل، هم دولت آورده است و هم به دست دولتها رفته است.
در اين تاريخ نهچندان موسع چه بسيار قلمها و چه تعداد نامها و چه فراوان انديشهها سياهقلمي كردهاند و سياه رنگي نوشتهاند.
روزگاري مطبوعات ايران به كاكل ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل ميچرخيد و به اشعار ميرزاده عشقي! به تحليل ملكالشعرا بهار زنده بود و به قلم نافذ ميرزاحسين كسمايي تپنده.
زماني محمد مسعود چنان مينوشت كه دولتها جابهجا ميشدند. قوامها ميراندند و مصدقها ميآوردند.
دير زماني هم نيست كه مطبوعات عصري كه زماني حماسهاش ميخواندند. يعني همين چند سال پيش دوم خرداد مرحوم! مجددا فصل خزان مطبوعات گذشت و به جاي فرو غلطيدن به زمستان، بهاران را در آغوش كشيديم. جامعه، توس، عصر آزادگان، صبح امروز، جامعه مدني… آمدند و با خود نسيم خنك آگاهي، زندگي و خردورزي را وزاندند.
در اين ميانه اگر ميخواستيم و بخواهيم نامي از كسي بياوريم نميتوانيم از نام <احمد بورقاني> بگذريم. سياستمدار اخلاقمدار و روزنامهنگار آزادهاي كه همپاي ميرزا جهانگيرخان زنده خواهد ماند، نطقش به سان ملكالمتكلمين نافذ و روح بلندش به پاكي ميرزاده عشقي تجلي مييابد. افسوس كه احمد بورقاني در زمانهاي رفت كه سرماي طاقتفرساي زمستاني كسي را سوداي دست از جيب در انداختن نيست. كسي به سلام كسي جواب نخواهد داد. در برهوت نفسگير بيمرامي و بيمعرفتي و دينفروشي، چه خالي است جاي امثال احمد بورقانيها. مردي كه براي همه دوستي منصف و براي دشمنانش اهل مروت بود.