نطق شجاعانه در مقایسه شوروی سابق با ایران در مجلس ششم- قسمت اول
نطق شجاعانه در مقایسه شوروی سابق با ایران در مجلس ششم- قسمت دوم
نطقی در دفاع از آزادی مطبوعات در مجلس ششم
جوابیه ای به تهدید نظامی آمریکا
چراغی بر طاق آفاق ایران-قسمت اول
چراغی بر طاق آفاق ایران-قسمت دوم
مدرس مدرسها-محمد نعيميپور
احمد در فراكسيون، محبوبيت ويژهاي داشت، ركن ركيني بود كه مورد اعتماد همه بود، از معدود كساني بود كه با دست پر به فراكسيون ميآمد و از فكر و نظر وي، فراكسيون همواره بهرهمند ميشد. احمد، خوب و روان فكر ميكرد و خوب و روان مينوشت. نوشتههايش قاطع و بيپيرايه بود و از هرگونه گزندگي مبرا. تا آنجا كه به خاطر دارم بسياري از بيانيهها و نامههايي كه مورد تأئيد فراكسيون قرار گرفت و عمده آنها از تريبون مجلس خوانده شد. نوشته احمد بود. شخصيت احمد را از ميان نوشتههايش ميتوانستي دريابي. نوشتههايي كه صلابت رأي و استحكام نظر در آن موج ميزد و در عين حال روان و زلال بود.
در فراكسيون همه ميدانستند كه نمايندگي نبود كه به احمد شأن و اعتبار ميبخشيد، بلكه احمد بود كه به نمايندگي شأن و اعتبار ميبخشيد. او نماد واقعي «نماينده مردم» بود. همه چيز را براي مردم و اعتلاي كشورش ميخواست و براي خودش هيچچيز نميخواست. همواره گفته ميشود كه «مدرس مظهر نمايندگي مردم است» چرا كه هيچگاه مصلحت عامه را به مصلحت خود و ديگران ترجيح نداد و براي گفتن حق از قدرت و قدرتمندان واهمهاي نداشت. اگر مدرس را به اين بيان «مظهر نمايندگي مردم بدانيم» به راستي در مجلس ششم دهها مدرس وجود داشت. اما احمد در ميان مدرسها، مدرس بود. به همين دليل فراكسيون دوم خرداد و بالاخص فراكسيون مشاركت، شيفته اين مدرس مجلس ششم بود. بهتر است بگويم شيفته «احمد بورقاني» بود. همة ياران، احمد را با آن «دفترچه سيمي كوچك» بهخاطر دارند. هميشه با دستي پر ميآمد، از قبل اخبار و تحليلها را نوشته بود و وقتي نوبت به وي ميرسيد منظم و دسته بند شده، مطالبي را كه مهم ميدانست در اختيار جمع قرار ميداد. اين كار را به طور منظم انجام ميداد تا آخرين جلسهاي كه داشتيم، دو هفته قبل از اينكه ما را و اين زمين خاكي را ترك كند.
احمد در فراكسيون به شادابي، سر زندگي، خلوص، شجاعت، ثبات قدم و آزادگي شناخته ميشد.
مردي با دفترچه سيمي كوچك ميآمد، همه را از مسائل مطلع ميكرد و آرام و متواضع ميرفت، صداي پاي آمد و رفتنش را كسي نميفهميد.
احمد و هيأت رئيسه
احمد در هيأت رئيسه، هم شفاف و مستحكم در مواضع اما در عين حال نرمخو، صبور و آرام در روابط بود. به دليل اينكه به كارش مسلط بود (كارپردازي فرهنگي)، هم راحت برنامههايش را پيش ميبرد و هم ديگران كارهايش را با وي راحت پيش ميبردند. بعيد است خبرنگاران پارلماني دورهاي را به ياد داشته باشند و يا در آينده دورهاي را متصور باشند كه اينگونه راحت به اخبار و اطلاعات دسترسي پيدا كنند و يا راحت در پيرامون صحن علني مجلس به نمايندگان مجلس دسترسي پيدا كنند. سياست و برنامههاي وي در ارتباط با خبرنگاران و خبررساني چنان بود كه هيچ زاويه پنهاني در مجلس باقي نميماند و دانستن از مجلس به راحتي كسب خبر ميكرد. بيمهري و گاه ناجوانمردي برخي رسانهها باعث نميشد كه محدوديتي ايجاد شود. به دليل دقت نظري كه داشت، مطالب تخريبي يك روزنامه را عليه مجلس جمعآوري كرده بود، براي يكي – دو سال اول صدها صفحه مطلب كه اكثراً خلاف واقع بود، جمعآوري شد. اما اين مجموعه، مستند شكايت يا دستمايه محدوديت خبرنگاران اين روزنامه و هرگونه تهديد و تحديد نشد. فقط مجلدي شد براي اينكه سند مظلوميت مجلس ششم باشد. و در يك كلام در اطلاعرساني همان مواضع مستحكم (دانستن حق مردم است) را دنبال ميكردم و با نرمخويي و صبوري و آرامش با ارباب رسانه تعامل ميكرد.
در محيط هيأت رئيسه و روابط با ساير اعضا و كاركنان هيأت رئيسه نيز همين منش را داشت. هيچ يك از كاركنان دفتر هيأت رئيسه (كه در بين آنها افرادي با افكار سياسي مخالف احمد كم نبودند)، از وي رنجيده خاطر نشدند، چرا كه تواضع و فروتني و نرمخويي وي چنان بود كه فضاي تلخي بهوجود نميآورد تا رنجشي ايجاد شود. در عين حال از مسامحه كاري نيز خبري نبود.
در جمع دوستان و اعضاي هيأت رئيسه و رئيس مجلس، احمد همان ويژگي خاص خود را داشت. در هر محفل و نشستي حضور داشت، و سر زندگي برقرار ميشد و اگر اختلاف نظري بهوجود ميآمد، حلقه وصل جمع ميشد، به راحتي و روشن نظراتش را بيان ميكرد، اما خلاف تصميمگيري جمع نه اقدامي ميكرد نه ابزار نظري ديگر، بسياري از مواقع جمع را با خود همنظر ميكرد، اما براي اين توانايي خود شأني قائل نبود، چرا كه فروتني، سرزندگي و خلوص وي به اندازه كافي كارساز بود، و شأن والا و جايگاه وي را در نزد همه تثبيت ميكرد.
با ساير نمايندگان همچنين بود. هيچ نمايندهاي (هم اكثريت، هم اقليت) براي دسترسي به وي و بحث و گفتوگو با او، مانعي را پيش روي نميديد و چون با حوصله و مهرباني با همه برخورد ميكرد، بيش از هر كس ديگري به وي مراجعه ميشد.
گاهي هم فكر ميكنم احمد مثل «آب چشمهاي روان» بود، زلال و شفاف، روان و جاري، حيات بخش و سرزنده، و مستحكم و پايمرد كه بالاخره براي عبور از هر صخرهاي راهي مييافت.
بورقاني مدافع حقوق ايرانيان آنچه را كه ديگران نگفتهاند-جلال جلاليزاده
همكار عزيزمان در مجلس ششم جناب مرحوم احمد بورقاني ناگهان و غيرمنتظره از ميان ما رفت، مرگ او هرچند براساس سنت الهي طبيعي و قانونمند است، اما ما انسانها كه بر اثر ويژگيها و خصوصيت ذاتي و روحي و اخلاقي دچار حب و بغض و گاهي از روي تعصب و علاقه مفرط از جاده اعتدال خارج ميشويم، دوست داريم كه زمان بر مدار ما بگردد و فلك به كام ما. اما سنت الهي تغيير ناپذير است و چارهاي جز تسليم به رضا و قضاي او نيست.
احمدهاي زيادي در طول تاريخ آمدهاند و رفتهاند و خيلي از آنان در تاريخ مؤثر بودهاند. از احمد رهبر (ص) تا احمد فراهان و چه افتخاري است كه شهره شهر و سرآمد دوران بودهاند. همگي از محاسن و افتخارات و تلاشهاي او گفتهاند، اما من ميخواهم به معايب و ضعفهاي او اشاره كنم. چون هر چه باشد انسان بوده است ميخواهم اين سد را بشكنم، اما از كجا شروع كنم؟ از مجلس از لحظههاي آشنايي؟ از فعاليتهاي نمايندگي و غيره؟
يكي از ضعفهاي آن مرحوم در نزد ما ابناي زمان كه عادت به ستايش و وعده و ذكر كارهاي ناكرده و انتخاب كار ديگران به خود بهخاطر روحيه كبر و بزرگ بيني كردهايم، ايشان در اين چهار ساله مجلس كه نقش يك كارشناس و خبره در مسايل فرهنگي را داشت و حتي اصلاح قانون مطبوعات با اينكه عضو كميسيون فرهنگي نبود، اما از همه مهمتر و فعالتر نقش داشت و در ديگر مسايل سياسي و اجتماعي و فرهنگي هرگز توانمندي و آگاهي خود را به رخ ديگران نكشيد، هرگز در مقابل بسياري از كساني كه سوار موج شده بودند و در جريان اصلاحات قرار گرفته بودند، ادعاي برتري نداشت، هرگز در صف ملاقات با خبرنگاران قرار نگرفت، تا مصاحبههايش را در روزنامهها چاپ كنند و شخصيت خود را مطرح كند. آري بورقاني با اينكه جزو گردانندگان اصلي مجلس بود و با روحيه متين و چهره بشاش خود بسياري از مشكلات را حل ميكرد، اما هرگز فخرفروشي نكرد و زندگي ساده و بيرياي او دليلي بر دوري از مقام طلبي و ديناگرايي ايشان بوده است. چه بسيار افرادي را ميشناسم كه بدون حضور در جبهه از امتيازات رزمندگي و بدون دادن هزينهاي از امتيازات مادي و معنوي ايثارگري استفاده ميكنند، اما بورقاني بيريا و مخلص پشت به همه زد و انديشيدن براي رهايي مردم و آگاهاندن آنان را سرلوحه كارهاي خود قرار داد. او به نكتهاي اساسي و حياتي پيبرده بود كه كمتر كسي آن هم در شرايط و فضاي هيجانانگيز پيروزي اصلاح طلبان كه بسياري زيربناها را فراموش كرده و تنها بررو بنا فكر ميكردند به آن پي برده بود. بورقاني اصلاحطلب اين نكته را دريافته بود كه بدون آگاهي و مجهز شدن به ابزار آن كه كتاب و روزنامه است اين موج فروكش خواهد كرد و در بازار پر از مكر و حيله سياست سودگران دنياپرست و خدا ناپرست با فريبكاري و دغل كالاهاي خود را در معرض ديگران قرار خواهند داد، تا با بند كردن جانها و وعده سرخرمن تغذيه اجسام چند صباحي را بگذرانند، آري ضعف بورقاني در دنياي امروز كه عدهاي حتي نمازشان را موجب رسيدن به مقامات ميكنند، او حتي از دانستهها و داشتههاي خود هم نامي نبرد و پاي براي رسيدن به مقامات دنيوي نساخت، اما امروز بورقاني برگ افتخاري است براي هم فكرانش كه به پاكي زيست و به پاكي مرد و همچون مدعيان دينداري و زهد دورغيني نبود كه در خلوت سرگرم كارهاي ديگرند و جلوت قباي پارسايي را بردوش مياندازند. اما از همه مهمتر كه نديدم كسي به آن اشاره كرده باشد توجه به حقوق همه شهروندان ايراني اعم از اقوام و مذاهب بود كه جا داشت نويسندگان و فعالان سياسي بر اين نكته تأكيد كنند و بيشتر آن را برجسته كنند. خيلي از فعالان حوزه دفاع از دموكراسي و آزاديخواهي در كشور ما كه نگاه كلان و گستردهاي نسبت به مسايل مالي دارند، اما متأسفانه در مسايل به مربوط به اقوام و مذاهب از ديد گستردهاي برخوردار نيستند. اينجانب لازم ميدانم از دو نظر قدردان خدمات مرحوم بورقاني به اقوام و مذاهب ايراني باشم، اول از ديد مطبوعاتي، چون خدمتي كه در زمان ايشان از ناحيه صدور مجوز نشريات محلي صورت گرفت و بسياري از نشريات محلي براي اولينبار بدون ترس و واهمه شروع به چاپ مطالب نويسندگان دور از مركز كردند كه مقدمه تربيت و پروش بسياري از روزنامهنگاران، خبرنگاران و نويسندگان را فراهم كرد كه تعداد زيادي از آنان در سطح ملي هم درخشيدند. و هم براي اولين بار از طريق چاپ مقالات، مطالبات نهفته در سالهاي پس از انقلاب زمينه تخليه روحي بسياري از افراد را فراهم كرد و سنگ بناي گفتوگو و مذاكره و پيگيري خواستهها را با ابزار سخن و قلم بنا نهاد، كه بيشتر به روزنامههاي سراسري اشاره شده اما نشريات محلي فراموش شده است، ميتوان نقش او را در تأمين امنيت ملي و حفظ همبستگي احساس كرد. و نكته مهم ديگري كه لازم است به آن اشاره كرد. در همايش يكصدمين سالگرد مشروطيت كه بسياري از نخبگان و سياستمداران و انديشمندان كشور در آن حضور داشتند و اينجانب نيز براي استماع سخن راني سخنوران شركت داشتم. در يكي از جلسات مرحوم بورقاني اينجانب را صدا زد و گفت جلاليزاده بيا كارت دارم. گفتم چه كاري؟ گفت: كه شما عضو هيأت رئيسه هستي و بايد در هيأت رئيسه حضور داشته باشي من گفتم دوستان ديگري هستند آنان را دعوت كن، بورقاني گفت: نه هدف من اين است كه شما به عنوان اهل سنت و كرد بايد حتماً به نمايندگي از اقوام و مذاهب در هيأت رئيسه همايش باشي. چون مشروطيت متعلق تنها به يك قوم و مذهب خاص نيست. كسي او را وادار نكرده بود كه چنين كاري بكند اما در همان موقعيت به فكر هموطنان بوده و از مرزهاي تعصب كوركورانه گذشتن و در فضاي انسانيت جولان كردن كاري است كه از مولانا و فرقانيها و بورقانيها برميآيد. آري در فكر بورقاني احياي مشروطيت و مشروط كردن حكومت يعني دموكراسي يعني عدم تبعيض يعني مشاركت همگاني يعني مقيد كردن حاكمان به قانون و مراعات حقوق مردم و عدالت را در حق همكان رعايت كردن است كه جز با آگاهي بخشي ميسر نيست. آري بورقاني زندگي را وقف خدمت به هموطنانش كرد از فرهنگ آغاز كرد و زيربناي هر توسعه را فرهنگ دانست و بر ركن چهارم دموكراسي تأكيد كرد چون ميدانست بدون اين ركن ديگر اركان از استحكام چنداني برخوردار نيستند و اين نور را بر همه مناطق ايران تا باند، از كردستان و آذربايجان و تركمن صحرا و بلوچستان و خوزستان هنوز هم ميراث و يادگار بورقاني خودنمايي ميكند هر چند تبردستان بيرحم
هميشه با ضربات پيدرپي مشغول ضربه زدن به درختي هستند كه بورقاني در سرزمين فرهنگ ايران زمين نشانده است اما هر شاخهاي را كه قطع ميكنند و برزمين ميافتد باز هم جوانه ميزند و رشد ميكند و تكيه او برمراعات حقوق همه هموطنان حتي در يك همايش نشان از عزم راسخ و انديشه پاك او در دفاع از حقوق آنان و داشتن ايراني آباد و آزاد براي همه ايرانيان است. خدايش بيامرزد و هرروز از اين صدقه جاريهاي كه پس از خود برجاي گذاشته است پاداش دوچندان نصيبش باد و به مخالفانش بصيرت و كشف حقايق را عطا فرمايد.
خادم انسان-سيد فريد قاسمي
1. براي نسل ما كه جملگي كلكسيون رنج و سوپرماركت درديم و در عزاي دوست و خويش و آشنا بسيار نشستهايم، درگذشت غمبار و اشكبار و نالهساز و جانگداز كارگشاي راهگشا، احمدآقاي بورقاني داغي است كه نه همتا دارد و نه نظير. افسردگي ناشي از فقدانش بر روح وجان وجهان ما سايه افكنده و دست و دلمان به هيچ كاري نميرود.از لحظهاي كه خبر پركشياش را شنيدم دستكم تا يك هفته خواب و خوراكم به همريخت، اشك گاه و بيگاه امانم را بريد. بسياري چنين بودند. مگر او كه بود و چه كرد كه هنوز عزادار اوييم؟ آن هم براي ماي مرگانديش كه نسبت مجلس ختم و شاديمان صدي يك هم نميشود. با خود ميانديشم درگذشتش تلنگر، سيلي، آوار و يا شبيه به اينها بوده و هست. بر اين باورم گريه حق دارد رهايمان نكند. در جهان پر از پلشتي و زشتي يك مشتي/ مشدي رفته، يك مشدي كه به از صدهزار بود. وجود بورقاني به ما ميفهماند كه انسانيت، مهر، جوانمردي، دل بيكينه، راستي وعياري، فتوت و صداقت و وسعت مشرب نمرده. اغراق نيست كه اگر يادآور شوم هر آنچه درباره او نوشتند نمي از يمي بود.
روزي كه در مجلس شب هفت بورقاني، دوستم خسرو طالبزاده گفت در دفتر يادبود چيزكي بنويس، نوشتم:
سوگند به نامت احمد بورقاني در كُنج دل ما تا ابد ميماني
هرگز نرود مهر و غمت از دل ما «مگر آن روز كه در خاك شود منزل ما»
2. واپسين روزهاي تابستان 1376 دوستم رامين كريميان كه آن روزها ويراستار نشر ني بود تماس گرفت و گفت: «آقاي بورقاني كار فوري با شما دارد اگر ميتواني ظرف امروز و فردا بيا نشر ني.» فرداي آن روز به نشر ني رفتم. احمدآقاي بورقاني قلم و كاغذ جلويش گذاشته بود. ميپرسيد و پاسخهايم را مينوشت. پرسشهايش درباره اصليترين مشكل مطبوعات، اوضاع روزنامهنگاران، راههاي رسيدن به وضعيت مطلوب و نظاير اينها بود. سه چهار ساعت طول كشيد و سر آخر بسيار تشكر كرد. هفته بعد كه اعلام كردند آقاي بورقاني به سمت معاون امور مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منصوب شده تازه متوجه شدم هدف از آن ديدار چه بوده… يكي دو ماه پس از مسئوليتش ديدار ديگري دست داد. گفتم: چرا آن روز نگفتي ميخواهي معاون امور مطبوعاتي شوي؟ بزرگوارانه گفت: «… چون قطعي نشده بود نگفتم… در مرحله ارائه برنامه بوديم و…».
3. از شهريور 1376 تا بهمن 1377 آقاي بورقاني مسئوليت معاونت امور مطبوعاتي را بر عهده داشت. برخورد صميمانه، صادقانه، بيريا و كلام شيرين و گرم او در زمان تصدياش سبب شد مشتاقان بسيار بيابد. بيحاجب و دربان در دفترش مينشست و گهگاه در ديگر اتاقها ميچرخيد و با همكاران خوش و بش ميكرد. او از نوادر اصحاب مطبوعات بود كه تصدي امور مطبوعاتي را در دولت پذيرفت. استعفايش موجي از تأسف برانگيخت چون «نخواست به هر قيمتي بماند.» روزي كه استعفا كرد وجيزهاي به احترامش نوشتم با عنوان «خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود» كه در مجله بخارا (شماره 5، فروردين و ارديبهشت 1378، صفحه 225 تا 230) به چاپ رسيد. در دوران اندك مديريتش با همكاري يكي دو تن از دوستان موزه مطبوعات ايران را تأسيس كرديم. روزي كه براي برنامهريزيهاي اوليه به ملاقاتش رفتم گفت: «از همين اتاق شروع ميكنيم.» سركشيهاي او به موزه و پرس و جوهايش درباره پيشرفت كار به ما قوت قلب ميداد…
4. حدود شش ماه از روزگار اشتغالش در معاونت امور مطبوعاتي گذشته بود كه يك روز تلفن زد و گفت: «گذرنامه داري؟» گفتم: چطور؟ گفت: «ميخواهيم با هم برويم آمريكا». گفتم: به چه منظوري؟ گفت: در دانشگاه كلمبيا گردهمايي مطبوعات ايران برگزار ميشود شما هم جزو سخنرانهاي اصلي هستي. در ضمن بايد يك نمايشگاه از سير مطبوعات ايران در آمريكا برگزار كنيم. به شوخي گفتم: نه آمريكا ميآيم و نه برميگردم بروم تلويزيون از ملت ايران معذرتخواهي كنم. مرا معاف كنيد. پس از خنده جانانهاش گفت: «تو نباشي فايدهاي ندارد كي نمايشگاه را برگزار كند و… گفتم: تصوير يكصد نشريه كه سير تاريخي مطبوعات ايران را نشان دهد در قابهاي شيك بستهبندي ميكنم شما با خودتان ببريد در آنجا نمايشگاهي آبرومند برگزار كنيد. قابها را شمارهگذاري ميكنم تا سير تاريخي را نشان دهد، معرفينامهاي هم براي نمايشگاه مينويسم. خطابهاي هم براي افتتاحيه تهيه ميكنم فقط مرا از اين مسافرت معاف كن. ميخنديد و گاهي جملههايي به زبان ميآورد كه دوستان نزديكش ميدانند… موقعي كه هيأت برگشت مطالبي عليه كساني كه به آمريكا رفته بودند نوشتند آقاي بورقاني زنگ زد و گفت: فرق ما با تو اينه كه تو دائم تاريخ ميخواني من جغرافيا خواندهام و رمان هم دست از سرم برنميدارد…
5. بورقاني خط باز نبود، به ياد دارم در روزگار مجلس ششم كه كارپرداز فرهنگي شده بود مرا به دفتر شخصياش فراخواند و گفت: «تغيير مديران داخلي مجلس در دستور كار قرار گرفته نميخواهيم انسانهاي خدوم را ولو اينكه با خط فكري اكثريت مجلس همخواني نداشته باشند تغيير دهيم. هيأت رئيسه تعيين تكليف شماري را به من واگذار كرده درباره رئيس كتابخانه مجلس ظرف دو سه روز آينده بايد تصميمگيري كنيم. امين كتابداري ما شمايي ارزيابيات را از كارنامه رئيس كتابخانه مجلس بگو…». گفتم: كتابداران كتابخانه از عملكرد او راضي و خشنودند. به نظر ميرسد انسان شريف و زحمتكشي است وخدمات بسياري در كتابخانه مجلس به انجام رسانده. با يكي دو تن از كتابداران كتابخانه كه صحبت ميكردم نگران تغيير او بودند و…
حرفهايم را كه شنيد فقط گفت: «بسيار خوب…» گزارش خود را نوشت و براساس همان گزارش رئيس كتابخانه مجلس كه منتخب رئيس پيشين مجلس بود در دوران مجلس ششم و تا زماني كه بورقاني كارپردازي فرهنگي را برعهده داشت، تغيير نكرد.
6. در دوران كارپردازي فرهنگي مجلس ششم ميزباني هيأتهاي خارجي فرهنگي را نيز برعهده داشت. به ياد دارم هيأتي از آسياي مركزي به ايران آمده بودند. آقاي بورقاني شماري نويسنده، شاعر، پژوهشگر و سردبيران مجلههاي ادبي و فرهنگي را نيز براي ضيافت شام كه به افتخار هيأت در هتل لاله برگزار شده بود، دعوت كرد. ضيافت نظم و ترتيب چشمگيري داشت. سر ساعت رفتم و نشستم. صندليهاي دوطرفم به وسيله يكي از نمايندگان مجلس و مديرمجله بخارا اشغال شد. وظيفه اخلاقي حكم ميكرد آن دو را به هم معرفي كنم. نميدانستم آقاي نماينده مجلس در عمرش مجله بخارا را نديده، گويا آقاي نماينده تصور كرده بود مدير مجله ياد شده شهردار و يا فرماندار بخاراست چون شروع كرد به پرسشهايي درباره خيابانهاي بخارا و وضعيت معيشتي مردم آن شهر و… جلوي خندهام را گرفتم و به آقاي نماينده گفتم: عرض كردم ايشان مدير مجله بخارا است نه… آقاي بورقاني حكايت را كه شنيد به آقاي نماينده جملههاي اساسي گفت… واژههاي زنده نام بورقاني را نميشود نوشت.
7. با دوستان روزنامه شرق به فكر برگزاري كنگره «يكصدمين سالگرد صدور فرمان مشروطيت» افتاده بود. چند جلسه با هم نشستيم وصحبت كرديم. ميدانست كه اهل عضويت در ستاد برگزاري و… نيستم اما هر كمكي از دستم برآيد كوتاهي ندارم. وظايفي برايم تعيين كرده بود. 1. مقالهاي بنويسم؛ 2. براي برگزاري نمايشگاه مطبوعات دوره اول مشروطه كمك كنم؛ 3. از مشاوره دريغ نداشته باشم و تا زمان برگزاري كنگره اگر نكتهاي به نظرم رسيد به او بگويم. در هر سه مورد توفيق يافتم و دورادور آنچه از دستم برميآمد به انجام رساندم… پس از كنگره ديدمش و گفتم: آقاي بورقاني كنگره هم برگزار كردي… گفت: «بهترين حرفي كه در اين مدت شنيدم از استاد ايرج افشار بود… به اتفاق جمعي از اعضاي ستاد برگزاري كنگره به ديدارش رفتيم و گفتيم: چه كنيم؟ آقاي افشار گفت: بهترين كار اين است كه هيچ كاري نكنيد…
8. بورقاني كتابشناسي نشرشناس بود كه خوب مينوشت، دقيق ويرايش ميكرد و سريع نمونه ميخواند. به آمادهسازي و نسخهپردازي و بازبيني اوزاليد تسلط داشت، زيروبم و ظرافت ليتوگرافي، چاپ و صحافي را ميشناخت. با گير و گرفت توزيع و فروش آشنا بود، به مكث و درنگ جلوي ويترين يا پيشخوان كتابفروشيها عشق ميورزيد. با پُرخواني و بسيار خواني درد كتابخوانان حرفهاي را ميدانست. هديهاش به دوستان و خويشان كتاب بود. صدها معرفي، نقد و بررسي با نام و بينام و يا با نام پوشيده نوشت و به چاپ رساند. با بسياري از نويسندگان، ناشران، كتابفروشان و خادمان كمنام و گمنام عرصه نشردوست بود و از كتابفروشينشيني لذت ميبرد. جناب طباطبايي مدير بزرگوار نشر آبي كه از دوستان سالهاي پاياني عمر بورقاني بود نقل ميكند كه هرگاه بورقاني به كتابفروشي نشر آبي ميآمد از شناخت او حيرت ميكردم. محتواي كتابها را با ايجاز و بياطناب به مشتريان ميگفت و پاسخگوي پرسشهايشان بود. سخن مدير نشر آبي را پيشتر با يك نكته افزونتر از كتابداران كتابخانه مجلس شنيده بودم: «تنها كارپردازي كه در طول اين سالها اشراف و احاطه به كتاب و كتابخانه داشت، بورقاني بود.»
9. سالهاي مفيد عمرم در كنج كتابخانهها و گهگاه تحريريه نشريهها گذاشت. از يك دهه پيش از اين آقاي بورقاني هر از چندگاهي ميگفت: «يك كمي از پژوهش بيا بيرون و كاري قبول كن» ميگفتم كه كار پژوهشي و مطبوعاتي را بر روي چشم انجام ميدهم… در دو سال منتهي به پركشياش فكر و نگاهم را پذيرفته بود وتأييد ميكرد. به ويرايش و آمادهسازي كتاب مشغول شده بود. در آخرين ديدار كه چندهفته پيش از هجرتش انجام گرفت، گفت: بابت ويرايش سه چهار كتاب يك ميليون تومان گرفتهام عجب بركتي دارد…
10. بسياري از يادماندهها از كلام شيرين و نمكين زندهياد احمد بورقاني را نميتوان نوشت نمونهاي براي ناآشنايان نقل ميكنم تا به خلق و خوي طنازش وقوف بيشتري پيدا كنند. پرسيد از باشگاههاي اروپا چه تيمي را ميپسندي، گفتم: ما سيدها آ.ث ميلان را دوست داريم. گفت: هميشه بحث فوتبالي ما با يكي دو پرسش پايان مييابد. اما در دفتر، آقاي […] رفيق مشتركمان روي شوقاژ مينشيند و از گل خوردن و گل زدن اين و آن صحبت ميكند و ولكن نيست. البته تا زماني كه من ميگويم […] مواظب باش فعلاً گل خودت نسوزه!