بایگانی ماهیانه: فوریه 2008

خلق “احمدی”-کرمی

امروزهمکاران مطبوعاتی احمد بورقانی در انجمن صنفی روزنامه نگاران گرد هم آمدند تا یاد او را گرامی بدارند.در این مراسم یادبود که خانواده مرحوم بورقانی هم حضورداشتند بسیاری از دوستان و همکاران سابق بورقانی خاطراتی از او نقل کردند که گواه مردانگی ، آزادگی ، صداقت ، خوشرویی و خوبیهای دیگر آن مرحوم بود. در این بین توسط آقای هوشنگی ( از همکاران ودوستان قدیمی ایشان ) خاطره ای نقل شد که متفاوت بود . اگر کمی با دقت این خاطره را مرور کنیم شاید به تنهایی بازگو کننده همه خوبیهای احمد بورقانی باشد.خلق و خویی که از هر کسی بر نمی آید و در زندگی اندکی از بزرگان چنین خصلتی دیده می شود. خاطره مقدمه ای دارد که از آن صرف نظر می کنم و به طور خلاصه این خاطره را می آورم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سال ۶۱پس از عملیات والفجر مقدماتی که به اهدافش نرسید احمد بورقانی و چند همکار مامور می شوند گزارشی تهیه کنند و خدمت امام بدهند. در پایگاهی که مستقر بودند استواری به عنوان نگهبان حضور داشته که به خاطر لطفی که احمد و دوستانش در حق او کرده اند سعی می کند در جمع آوری اطلاعات و اخبار لازم آنها را یاری کند. نیمه شبی میر حسین موسوی ( نخست وزیر) جهت بررسی اوضاع به پایگاه می رود مرحوم بورقانی ساعت 2 پس از نیمه شب با او مصاحبه رادیویی کرده و جهت پخش در اخبار 7 صبح ارسال می کند. پس از مصاحبه هم به استراحت می پردازد.استوار که تا ساعت 4 صبح متوجه حضور نخست وزیر نشده بود به محض اطلاع سراغ بورقانی می رود و از خواب بیدارش می کند. بلند شو نخست وزیر اومده اینجا باهاش مصاحبه کن.احمد بورقانی ضمن تشکر از سنگر بیرون می رود و بعد از مدتی به سنگر برگشته و به استراحت ادامه می دهد. نزدیک ساعت 7 صبح سراغ استوار می رود و می گوید ساعت 7 خبر رادیو را گوش کن و حاصل زحمت دیشبت که منو خبر کردی رو ببین. اگر این قضیه برای آدمهای خوب پیش می آمد واکنش آنها چنین بود : از استوار تشکر می کردند و می گفتند قبلا مصاحبه کرده ایم.

مرگ، مرگ است؛ حتی اگر درباره تو باشد-فرید ذاکری

هفته گذشته، احمد بورقانی مُرد.
نه برای اینکه مرده باشد یا چون زمانش رسیده بود…
برای اینکه به‌مان چیزی را بگوید.نه‌اینکه بگوید: در ستون تسلیت‌ها/ نامی از ما یادگاری
یا اینکه بگوید: پرنده مردنی است
یا حتی اینکه: مرد نکونام نمیرد هرگز
و: اکنون تو مرده‌ای و ما مرده‌ها زنده هستیم
و: مُرد محسن، لیک احسانش نمُرد
و: وایستا دنیا…
و: باور نمی‌کنم
نه. نمی‌خواست این چیزها را بگوید یا حتی ما بگوییم.

برای چیزی دیگر مُرد. بله. مُرد. مٌرد آن مَرد.
مٌرد نه برای اینکه روح سعدی و قیصر و شریعتی و سهراب را زنده کند.
آنها زنده‌یادَند همیشه.
جوون‌ها هم می‌دونند حالا که تنهایی اصلاً سخت نیست.
می‌دونند که کبوتر با مرگ به پایان نمی‌رسه.
یا اینکه ما -آدما- مُردگان متحرکی هستیم.
جوون‌ها و همه و همه، اینها رو خوب می‌دونند.

بورقانی برای گفتن این چیزها نمُرد.
اَصلاً.
اَبداً.
بورقانی کسی نیست که همین‌طور اَلکی بمیرد.
برای گفتن چیزهای تکراری…
آن مَرد مُرد تا چیز تازه‌ای را بگوید.
مسافر بهشت شد، چون چیز تازه‌ای به‌مان گفت.
به‌مان درس نوئی داد. درسی جدید.

هفته گذشته، احمد بورقانی مُرد.
نه برای اینکه مرده باشد یا چون زمانش رسیده بود…
برای اینکه به‌مان چیزی را بگوید.

این را. این را:
“اعتماد: به جز آقایان باهنر، قالیباف، فیاضی از ایرنا و معاونانش و مرتضی تمدن از دوستانی که اجمالاً به جناح مقابل تعلق دارند کسی در مراسم تشییع ایشان شرکت نکرد و صدا و سیما هم به همین حداقلی که این خواننده محترم اشاره کرده‌اند، بسنده کرد. روزنامه‌های آن‌طرفی هم در حد چند سطر درج خبر اکتفا کردند، اشکالی هم ندارد، آقایان ان‌شاالله عمر نوح دارند، همه‌چیز هم فعلاً خلاصه می‌شود در سیاست و ماندن بر کرسی‌های قدرت. حالا یک برادر شهید فاضل با اخلاق فوت کرده است، چه معنی دارد که به خودشان زحمت تسلیت‌دادن به مادر و پدر شهید را بدهند؟”

حالا فهمیدید چرا می‌گویند احمد بورقانی مسافر بهشت شد؟
برای اینکه به‌مان گفت که فرقی ندارد، چه کسی بمیرد.

گفت: نباید گفت: مُرد؟ خوب شد که مُرد. اصلاً مَردِ خوبی نبود.

گفت که اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، واژه‌هایی دنیوی هستند…
و مَرگ و مُردنِ یک مَرد، اُخروی.

گفت که همه ما فقط و فقط یک‌بار متولد می‌شویم و
یک‌بار در این دنیا زندگی می‌کنیم.
اینکه زندگی بیشتر از دو روز است…
اما هر روزش، هر ساعت‌ش، هر ثانیه‌اش، هر لحظه‌اش
فقط یک‌بار است و فقط یک‌بار.
دیگر تکرار نمی‌شود.
همین یک‌بار است. تکرارناپذیر. غیرقابل تکرار. همین…
و بعدش مَرگ.
و مردن. و نیست‌شدن. و نبودن. و تمام. خلاص.

اینکه:
مرگ، مرگ است
حتی اگر درباره تو باشد

سرمايه اجتماعي وجامعه مدنی-علي خوشرو

از ميان مباحث مختلف جامعه شناختي، بورقاني به مفهوم سرمايه اجتماعي بيش از همه علاقمند بود. بارها وبارها از اين مفهوم در جلسات خصوصي ، در سخنراني هاي عمومي، درگفت وگوهاي دوستانه ودر پرس وجوهاي روشنفکرانه سخن مي گفت. کتابي هم که در دفتر او ديدم و نظر مرا جلب کرد و براي مطالعه برداشتم و هنوز نزد من باقي است کتاب “سرمايه اجتماعي” بود.
شايد بتوان هسته اصلي مفهوم سرمايه اجتماعي را وجود هنجارها وارزش هايي غير رسمي وغير اجباري در بين افراد تلقي کرد که همکاري وهمياري جمعي را تقويت مي کند. اين روابط غير رسمي کم وبيش ساختارمند به ايجاد اعتماد متقابل بين افراد واحترام به هنجارهاي مشترک مدد مي رساند. در درون اين شبکه ارتباطي تمايل به اقدامات داوطلبانه وآمادگي براي ياري رساندن به يکديگر تقويت مي شود.
احمد بورقاني ريشه در محله سنتي نظام آباد و روابط چهره به چهره مسجد فاطميه داشت. او اين ارتباط و اتصال را تا آخر عمر حفظ کرد. با دوستان دوران کودکي در عزا و شادي مردم محل سهيم بود. او خصلت هاي مردمي بودن، بي ريا بودن، مذهبي بودن، صريح بودن را از مسجد و محله گرفت و با خود به جامعه مدني آورد.
در جامعه مدني ، افراد نه بر مبناي روابط فاميلي و محلي که بر پايه حقوق شهروندي گرد هم جمع مي شوند. جامعه مدني بر خلاف همگوني هاي جامعه سنتي، مشحون است از تکثر برداشت ها، تفاوت رويکردها وگوناگوني سليقه ها ورفتارها. اين تنوع ريشه در اهميت استقلال فردي و آزادي مدني در عصر جديد دارد. با اين حال افراط در فرد گرايي به تضعيف پيوندها و تعهدات اجتماعي مي انجامد و اشخاصي به بار مي آورد با ظرفيت پائيني براي همکاري با ديگران وتمايل بالايي براي خزيدن در لاک خود.
جامعه مدني متشکل از انجمن هاي داوطلبانه اي است که همکاري افرادي را ميسر مي سازد که به آزادي فردي وتکثر اجتماعي باور دارند و با روشي عقلاني-انتقادي در حوزه عمومي وبراي خير همگاني به تعامل با يکديگر مي پردازند. بورقاني عمر گرانمايه در اين راه نهاد. با بهره گيري از ابزارهاي مدرن نظير خبرنگاري، روزنامه نويسي، کتاب خواني، جلسات نقد و نظر، مباحثات پارلماني ومشارکت مدني، به بسط حقوق شهروندي و تقويت انسجام اجتماعي همت گماشت.
احمد بورقاني سير وسلوک روشنفکرانه را با نفي وتمسخر سنت شروع نکرد و با کينه از سنت در جامعه مدني عقده گشايي ننمود. او از تحولات جهاني به زندگي محلي باز مي گشت و از محله به جهان سير مي کرد. رشته محکمي او را از محله به مدينه واز مدينه به جهان پيوند مي داد.
دستاورد بزرگ زندگي او چيزي جز رفتارهاي ريز هر روزه او در سلوک اجتماعي اش نبود. ازادگي و مردمداري او در جزء جزء کنش هاي خرد او در زندگي روزمره اش تجلي مي يافت. سرمايه بزرگي که او در زندگي داشت نه اقتصادي بود نه سياسي، سرمايه او اجتماعي بود. او اين سرمايه را سخاوتمندانه خرج مي کرد و از اين طريق لحظه به لحظه بر آن مي افزود. او ميکوشيد منافع اقتصادي، ميدان دار عرصه شهروندي نشود وسياست، سکاندار حقيقت نگردد. او مدافع هميشگي آزادي جامعه مدني در قبال قدرت اقتصادي و زور سياسي بود.
با بزرگان ارتباط داشت، اما حوزه اصلي ارتباطات او در سطح عموم بود. اگر به ديدار وزيري يا رئيسي مي رفت، با نگهبان و دفتردار زودتر جوش مي خورد تا با رؤسا. در ارتباطات اجتماعي افراد را به اصلاح طلب و محافظه کار، مدني وبدوي تقسيم نمي کرد. او وجدان وانسانيت افراد را ملاک ارتباط قرار ميداد. گاه از رفتار تعدادي از همفکران خود گلايه داشت وزماني رفتار پاره اي از مخالفان خود را مي ستود. او پاسدار فضيلت هاي انساني بود ودر هرجا که آنرا مي يافت ارج مي نهاد.
او از هر کجا که مي گذشت نشاني از وفا وصميميت وهمدردي وهمراهي از خود باقي مي گذاشت. در هر جمعي که وارد مي شد به عقل جمع مي افزود. از آن دسته آدم هايي نبود که با اضافه شدن به جمع خرد جمعي را کاهش مي دهند. اگر جلسه اي احساسي وتنش آميز بود مي کوشيد با استدلال و آرامش جمع را به تصميمي خردمندانه نزديک کند. اگر جلسه اي ياس آلود و رخوت انگيز بود او نشاط واميد به همراه مي آورد. احمد بورقاني با نرم خويي، خوش زباني وآينده بيني تلاش مي کرد يکدنگي ها، تند روي ها وبي اعتمادي ها را کاهش دهد.. در عمل به دنبال نزديک کردن افکار و ايجاد اجماع بين ارا و نظرات بود.
فعاليت او در جامعه مدني نه براي سود شخصي که به خاطر خير عمومي بود. او اهل ارتباطات گسترده بود. اين ارتباطات فارغ از ثروت وقدرت بود. ارتباط با به حاشيه رانده شده ها برايش يک وظيفه بود. اهل ظاهر سازي نبود، به باطن امور مي انديشيد. در برخي موارد به تندروي متهم ميشد درحالي که مدافع اعتدال وميانه روي بود. او اهل دوي وريا نبود. ملامت ها وسرزنش ها را به جان مي خريد ولي دم بر نمي آورد. سپر بلاي ديگران بود. کار کردن با او راحت نبود، از اصول انساني کوتاه نمي امد، شفاف بود، حق طلب بود و مدافع مظلوم.
او در زندگي اجتماعي کوتاه خودچنان سرمايه اي به کف اورد که ماتمش همه رادر بهت و حسرت فرو برد. فعالان جامعه مدني و مردم پاکدل محلي همه يک صدا در سوگش گريستند.
احمدکه در نوجواني نزد پدر بنايي اموخته بود به تدريج در اين حرفه استاد شد. معمار دوستيها و مهندس پل سازي! دل هر ديواري را با پنجره اي مي گشود؛ پنجره اي به سوي بهار، در زمستان دلسنگي ها و دلتنگي ها.

درسوگ مردي ازجنس بهار-دکتر مصطفی معین

قرارمان براين بودكه “گفتگوهاي انتخاباتي”راباشمادوستان ادامه دهيم،امادست تقديراينگونه رقم زدكه درآستانه سالگردانقلابي كه بارزترين وي‍ژگي آن“استبدادوستم ستيزي” بود،درسوگ عزيزي ديگربنشينيم! دوست عزيزوگرانقدرم احمد بورقاني“چريك عرصه فرهنگ ومطبوعات”ازميان مارفت.شخصيتي مردمي واخلاقي كه درطول حيات كوتاهش هيچگاه حقيقت رافداي مصلحت نكرد.درآغازدولت اصلاحات مدتي معاون مطبوعاتي وزارت ارشاد بود كه به حق دوره آزادي،روشنگري وبهارمطبوعات درسرزميني استبدادزده بود.عليرغم تجارب گرانسنگ يكصدوپنجاه سال اخيردرراه مبارزه بااستبداد، مردان فرهيخته اي كه براستي دغدغه دموكراسي واحقاق حقوق ملت راداشته اند،زياد نيستندو”احمد”ازآن دسته بود كه درد آزادي،عدالت ومردم سالاري داشت وبدون هياهووغوغا دراين مسيرقدم هاي محكمي برداشت.

*****

آب وهواي طبيعت كشورمابه چهارفصل معروف است،امابرخلاف وي‍‍ژگيهاي طبيعت ايران،آب وهواي سياست دراين زادبوم چهارفصل نيست،ياكويرخشك وآتش جمودوتحجربرآن حكمفرماست ياسرماي سوزان استبداد!دراين ميان هرازچندي به ندرت نسيمي بهاري برفرازسياست مي وزدكه عمرچنداني هم ندارد.احمد بورقاني“مردي ازجنس بهار”بود،دربهاراصلاحات. چون گلي شكفت وازقضاعمرمديريت اوهم چون عمرگل كوتاه بود،چرا كه دل حقيقت جوي اوراه رابرمصلحت انديشي بسته وآرمان آزادي رادرقفس تنگ پست ومقام محبوس نكرده بود.من اورانمونه خوبي ازتجلي اخلاق درمديريت، اخلاق درسياست، اخلاق دررسانه وحتياخلاق دراصلاحات ميدانم .

*****

گشاده رو وشوخ طبع بود، سالهاقبل مرحوم كيومرث صابري درنشريه“گل آقا” به احمدبورقاني لقب“تپلي خوشمزه”! داده بود ومن وقتي درآن زمان درهواپيماي عازم مشهد كه بطوراتفاقي همسفربوديم طنزگل آقا رابه اويادآوري كردم با همان وارستگي ومتانت هميشگي ونگاه محجوبش فقط لبخندي زد.آخرين گفتگويمباآقاي بورقاني ،ماه رمضان امسال بود. افطارميهمان برادربزرگواروعزيزم ،جناب آقاي خاتمي بوديم وما زودتربه محل ميهماني رسيديم.درمحوطه بيرون سالن دقايقي باهم قدم زديم وازحال ووضع اش سوءال كردم.اوتوضيح دادكه بيشتربه كارمطالعه ونيزبرنامه ريزي وبرگزاري سمينارها ونشست هاي فرهنگي مشغول است وعليرغم دل پردردي كه داشت هيچ اشاره اي به قطع حقوقش ازسوي دولت مهرورزي ويا برخوردهاي تحقيرآميزدرجلسات مداوم دادگاه نداشت.سال گذشته كارسنگين همايش يكصدمين سال مشروطه رابرگزاركرد وامسال ازدست اندركاران نشست گفتگوي ايران ومصربود كه هردوازفعاليت هاي فرهنگي ماندگاردرتاريخ سياسي ايران است ومن خود شاهد نقش موءثروارزنده او درهردومناسبت بودم.

*****

غروب ديروز(سه شنبه) كه با حميد سيدي ونادرصديقي به منزل مرحوم بورقاني رفتيم، باورود به حياط خانه محقراو،هرآنچه ازسادگي،صداقت،اخلاص واخلاق اوميدانستم، به جان ودل هم مشاهده كردم، خانه اي پرازصفا وصميميت مثل خوداو.با ديدن چهره اندوهناك سهام الدين عزيز،يادگاراحمدبزرگ،به ناگاه ياد سي ويك سال قبل درپنجم اسفند سال ١٣٥٥وازدست دادن ناگهاني پدرخودم افتادم.من هم دانشجوئي به سن وسال سهام بودم كه به ناگاه سايه پدري جوانمرد وشجاع ازسرم رفت،ومن به عنوان پسرارشد خانواده ماندم ومادروخواهران وبرادرانم.ماجراي كشته شدن مشكوك پدرم رابراي سهام بازگوكردم.به اوگفتم كه خوشنامي وحسن شهرت پدرسرمايه اي بزرگ ومعنوي است كه به خاطرنيت پاك وعمل نيك وفقط به خواست خدادردلها قرارميگيرد،قدرآنراداشته وشكرگزارش باشد.ازاو خواستم كه دربرابرمشيت الهي،صبروصلابت داشته وراضي باشدوجاي خالي پدررادردرجه اول براي مادروخواهروبرادرعزيزش وبعد براي دوستان ونزديكان پركند.

*****

هنگام خارج شدن ازمنزل به دوستان گفتم: خانه نماينده واقعي مردم بايدهم چنين باشد! درروزگارغريب ما كه درخانه تزويروريا گشوده ترازهرزماني ست،تك ستاره هائي چون احمد بورقاني،بي توجه به اين فريب ها وگمراهي ها مي درخشندومي سوزندوچراغي فراراه اهل حقيقت برمي افروزند.قدرامثال احمد بورقاني رانه حاكمان تنگ نظرومدعيان اصولگرائي ميدانند ونه مردمان درگيردرتنگناي معيشت وگراني! قدرامثال احمدرافقط خدا ميداند،خداي مهربان وآگاهي كه انسان هاي خوبش راخود گلچين وانتخاب مي كند وبه حضور مي پذيرد. ” روحش شاد ويادش گرامي باد

در سوگ احمد بورقانی-امیدعلی نوروزی

نه اکنون که احمد بورقانی روی در نقاب خاک کشید بلکه اگر روز جمعه قبل از مرگش ( شنبه شب سیزدهم بهمن ) از من می پرسیدند دل در گرو کدام مدیر روزنامه نگار داری بدون از هیچ تعارف و تمجید پس از مرگی می گفتم : احمد بورقانی فراهانی

نام احمد بورقانی را اولین بار در ماههای آغازین وزارت مهاجرانی در روزنامه” ایران” خواندم و بعدها در روزهای قبل از انتخابات مجلس ششم به طور مکرر از روزنامه های ( به قولی زنجیره ای) که احمد بورقانی خود شرایط لازم را برای تولدشان فراهم کرده بود.

این بار این روزنامه های معروف بودند که احمد بورقانی و مجلش ششم را زاییدند هرچند که در این زایمان پردرد، خود جان باختند.هنوز طنین صدای دلنشین اش را در رادیو مجلس هنگام قرائت دستور کار جلسه و همچنین دفاع از وزارت شمخانی در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی در گوش دارم. هرچند حضور پرثمر بورقانی در معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ مهاجرانی دوره ای استثنایی در تاریخ روزنامه نگاری این ملک بود ولی دلبستگی من به واسطه مطالبی از این بزرگوار بود که در دوران فترت اصلاحات در روزنامه ها در باب معرفی کتاب می خواندم.

1- خوب به یاد دارم که شبی نوشته ایشان را در معرفی کتاب ((عطر سنبل عطر کاج)) می خواندم. این نوشته چنان بامزه بود که صبح زود به کتابفروشی مهدی در بهبهان تلفن کردم و سراغ کتاب را گرفتم. سوار بر ماشین از دهدشت به سمت بهبهان تخته گاز گرفتم .در بلواری نشستم و در حال خواندن کتاب تا عصر بسی خندیدم . نوشته بورقانی در کنارم بود و صدای خنده ای از آن نیز همراه من.

2- روز بعد از اعدام صدام نوشته ای از ایشان را در روزنامه اعتماد می خواندم. نوشته بود که به مادرشهید داده اش هر چه اصرار می کردند به کربلا برود می گفت عهد کردم تا زمانی که صدام در عراق زنده است نروم. ظاهرا مادر کوتاه آمده بود چرا که روز قبل از مرگ صدام با کاروانی بار سفر به کربلا بسته بود و شاید هنوز از مرز ایران خارج نشده بود که خبر مرگ صدام را شنید و عجبا که عهد به او وفا کرده بود. خط پایانی نوشته ایشان تا جایی که حافظه من اجازه می دهد چنین بود: “صدام به اين دليل در کار داور غل و غش بسيار کرد چون به روز داوری باور نداشت”.…

یکشنبه شب (چهاردهم بهمن ) سرکی به وبلاگ ها و سایت ها کشیدم.به سایت “امروز” که رسیدم حاشیه سیاهرنگ در اول صفحه دلم را لرزاند. پیام محمد خاتمی در سوگ احمد بورقانی درون آن ماسیده بود. سرد سردم شد. سریعا به جلوی تلویزیون آمدم .خبر بیست وسی شروع شده بود. درانتهای بخش ” ویژه ها” بعد از این که انزجار محمد هاشمی و مجید انصاری از تحصن مجلسیان ششم پخش شد خبر مرگ بورقانی نیز اعلام گردید. من به جای مجری گفتم روحش شاد و فاتحه ای برایش خواندم.

اکنون آخرین شماره مجله آیین و مطلب آخر بورقانی جلوی رویم است. همراه با خاطره ای نوستالژیک کتاب “زبان مادري” به قلم اگوتا كريستف ترجمه چنگیز پهلوان را معرفی می کند. من این کتاب را خواهم خرید و به یاد بورقانی خواهم خواند. او به روز داوری باور داشت.

مرگ احمد بورقاني را به همه روزنامه نگاران و خواننده گانشان تسليت مي گويم

به یاد بورقانی عزیزم-شمس‌الدين وهابی

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دلاز کاروان چه ماند جز آتشی به منزلاحمد مسلمان مرد. او به این دلیل مسلمان مرد که مسلمان زیست. او سلم بود و سلام.در این وانفسایی که اسلام لقلقه زبان شده است و پوستین وارونه بر تن آن کرده‌اند مرد می‌خواهد که رادمرد باشد و تن به فضاحت ندهد. مرد می‌خواهد که راست بگوید، راست بشنود، راست بخندد و راست بگرید. احمد راست گفت و راست شنود و راست خندید و راست گریست و همین راستی بود که او را خواستنی کرده بود. آنان که با او زیستند و با او رفاقت کردند از او صراحت آموختند و رفاقت را تجربه کردند.در مرگ نیکان، در سنت اسلامی چنین گفته می‌شود که اگر 40 نفر از اهل ایمان بر نیک مردی او شهادت دهند او به فلاح رسته است و مأوا در هستی گسترده‌ای دارد که رضایت خالق هستی بر هر نعمت کوچک و بزرگ دیگر غلبه دارد. در آنجا هم رفاقت جاری است و هم رضایت، آنهم رفاقت با رفیق اعلی و رضایت رفیق اعلی از او. آن‌ها که رفاقت را تجربه کرده‌اند و مهر را تجربه کرده‌اند می‌دانند اکسیری است که شرب مدام است و خمار هم ندارد.حال اگر صلا در داده شود و از اهل ایمان شهادت به نیکویی و نیک مردی احمد خواسته شود. نه 40 که 400 و نه 400 که بیش‌تر و بیش‌تر در صف شاهدان خواهند بود. آیا از اهل ایمان کسی هست که بر علیه این شهادت، شهادت دهد. شاهدی که جنس او از جنس اهل ایمان باشد کسی که شهادت به عدل دهد و حکم بر عدل کند و نه بر ستم.حدیث احمد، حدیث راستی بود و جوانمردی. احمد این گوهر ناب، و این اکسیر حیات خود را به هیچ کس و هیچ قیمت و هیچ چیز نفروخت. در روزگاری که بسیاری از مدعیان عقیده، آن را راحت می‌فروشند بر عقیده ماندن سخت است و دشوار اما آنکه بر آن ماند و خواهد ماند به چنان مستی نابی می‌رسد که جز در میان و محفل عاشقان نرقصیده و نخواهد رقصید. شیدایی حتی او را به آنجا می‌رساند که دار و درفش را صلا گوید.بر در میکده این بار نویسند چنینکه هر آن کس که دروغ است بدان پا ننهدباید از خدا خواست که این مستی و شیدایی را به ما عطا کند. که رسیدن به آن سعی و تلاشی به وفور و عظیم می‌خواهد. آیا می‌توان بر این امید بود یا حسرتی خواهد ماند بر دل اما اگر میکده جای ما نیست آیا نمی‌توان راه میکده را در پیش گرفت و حشر و نشر با طائفه مستان را پیشه کرد؟خدایا! ای که غنای تو در همه چیز موجب شده است که خوان رحمتت گسترده باشد. او را در سکرات شرب مدام هستی ناب و رضایتمند خود قرار ده.

احمد بورقانی دوست داشتنی از میان ما رفته است-محسن امین زاده

قلم خشک و بدون لطافت من برای نوشتن درباره احمد بورقانی ناکارآمد است . مردی که روح بلندی داشت وشخصیت وارسته و متعالی او فراتر از روابط عادی زندگی زمینی و دنیوی بود.اما احمد بورقانی این عضو صمیمی ، منظم، آرام، خوش رو، شوخ طبع و در عین حال جدی و در یک کلام دوست داشتنی جمع ما از میان ما رفته است و نمی توان درباره او ننوشت. هنوز همچون لحظاتی که در شامگاه شنبه شب ، با تلفن دکترمحمد رضا خاتمی از بحرانی شدن وضع جسمانی اش مطلع شدم نمی توانم از دست دادن او را باور کنم. بی شک مرگ کمتر عزیزی برای همه ما چنین تکان دهنده و دردناک بوده است . درحقیقت این نوشته بیش از آنکه چیزی به دیگر نوشته ها درباره احمد بورقانی بیفزاید، تصلای خاطریست برای نویسنده آن.احمد بورقانی را از 20 سال پیش، ازستاد تبلیغات جنگ می شناسم. اما تلاش های او در دوران اصلاحات به دلایلی بیش ازآشنایی وهمکاری های گذشته مورد توجه من بود. احمد درآغاز دوران اصلاحات، مسئولیت معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده گرفت. مسئولیتی که در دوران وزارت ارشاد آقای خاتمی برعهده من و عده ای از دوستان فرهیخته مشترکمان مثل هادی خانیکی ، محسن آرمین ، احمد ستاری ، علی اصغر فرامرزیان، علی مزروعی، مرحوم محمد ملازم، مصطفی تاج زاده، عرب سرخی، پورعزیزی و دوستان ارجمند دیگری از این دست، گذاشته شده بود. احمد بورقانی در مدت زمان نه چندان طولانی مسئولیتش در معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد ، کارجانانه ای کرد و کارنامه درخشانی از خود باقی گذاشت که همه این جمع و البته خیلی بیش از آن، تمامی خانواده مطبوعاتی کشور و همه اهل فرهنگ و اندیشه به او دست مریزاد گفتند. او نقش اساسی در ارتقاء مطبوعات کشور در دوران اصلاحات ایفا نمود و در دوران مسئولیت او مجموعه گسترده ای ازبهترین مطبوعات تاریخ مطبوعات ایران پا به عرصه وجود گذاشتند و نقش فراگیری در جامعه بزرگ ایران ایفا نمودند.اگر وجه مشترک احمد و من و بسیاری از دوستان مشترکمان تعلق خاطر به مطبوعات بود، یک وجه متمایز برجسته هم احمد را از غالب دوستانش مستثنی می کرد. هرچند در میان ما کمتر کسی به لحاظ مالی در وضعیت مناسب و قابل قبولی قرارداشت، اما احمد بورقانی بیش از این، با خود عهد داشت که بچه نظام آباد و تهران نو باقی بماند و فرهنگ زندگی و معیشت و دخل و خرج خود را با بچه های نظام آباد و تهران نو تنظیم کند و تا پایان عمرش بر این عهد باقی ماند. احمد از محله دوران کودکی و منزلش در خیابان تهران نو تا پایان عمر جدا نشد و درهمانجا زیست و در همانجا از دنیا رفت. احمد حتی در نیویورک هم تغییری نکرد و برپیمان خود باقی ماند و بعد از ماموریت طولانی اش به عنوان نماینده خبرگزاری در نیویورک به نظام آباد و تهران نو و زندگی پیش از ماموریتش بازگشت و الحق که خانواده او در تمامی این سال ها در این پیمان با او همراه و هم نظر بودند. هرچند بچه های محله او را به خوبی می شناختند؛ اما احمداین ویژگی های زندگی خود را به نمایش نگذاشت و به آن فخر نفروخت بلکه تنها تا پایان عمر با وسواس تمام به آن عمل کرد. احمد بورقانی در دوران نمایندگی اش در مجلس شورای اسلامی از دریافت هرگونه تسهیلات فوق العاده ای از مجلس خودداری کرد و تا آخر دوران مجلس به “رنو-5 ” درب و داغانش بسنده کرد، که به قول خودش بخاطر ناسازگاری اندازه خودرو و جثه او، باید با پاشنه کش داخل آن می رفت. و البته این خبرها هم به خاطر وارستگی او و شاید عناد مخالفانش کمتر مطرح شده است.احمد بورقانی برادر شهید بود اما در این زمینه هم بسیار حساس و دقیق بود. هرگز از نام برادر شهیدش استفاده یا سوء استفاده نکرد و هرگز به رسم روزگار به این نسبت نیز فخر نفروخت؛ اما درعین حال همواره روابطش را با بروبچه های بسیجی محله و دوستان برادرشهیدش حفظ می کرد . درحدی که درهنگام تشییع جنازه او در مسجد حضرت فاطمه (س) نظام آباد، بچه های بسیجی او را قبل از تشییع، بر سکوی مخصوص جنازه شهدا در زیر عکس برادر شهیدش نهادند و به رسم وداع با شهدا با جنازه او وداع کردند و خطاب به تشییع کنندگان اعلام کردند که هرچه درباره احمد آقای ما می گویند بگویند، اما او بچه این مسجد بود و تا آخر عمر بچه این مسجد باقی ماند.اما روزگار به گونه دیگری بود و کار عجیبی با احمد آقای دنیاگریز ما کرد. مخالفان احمد بورقانی در دوران مجلس شورای اسلامی وقتی با شخصیت و پیشینه کم نظیر او مواجه شدند، پرونده ای از دوران معاونت مطبوعاتی او ساختند و بعد از پایان دوره نمایندگی اش تلاش کردند عنوان اختلاس و سوء استفاده مالی را به او نسبت دهند. نمی دانم چقدر این اتهامات آگاهانه بود و تا چه با حد توجه و دقت نسبت به شرایط روحی و باورهای احمد بورقانی سامان گرفته بود؛ اما بهرحال آنان همان چیزی را نشانه گرفتند که به رعایت های شخصی و باورهای احمد بورقانی نسبت به مسائل مادی بازمی گشت و این برای او خرد کننده بود. پرونده احمد بورقانی به کمک های مالی معاونت مطبوعاتی در دوره او، به مطبوعات و روزنامه نگاران شایسته دریافت کمک و حمایت مربوط بود. حمایت ها و کمک های متعارف به مطبوعات و روزنامه نگارانی که براساس معیارها و ملاک های تعیین شده توسط صاحب نظران مطبوعاتی و کارشناسان مورد وثوق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شایسته دریافت آن کمک ها و حمایت ها تشخیص داده شده بودند. این کمک ها و شیوه تصمیم گیری درباره آنها جنبه قانونی داشت و در چارچوب اختیارات و وظایف معاونت مطبوعاتی قرار داش

دیدار به قیامت-اکبر منتجبی

 

و اكنون 10 روز از آن روز نحس مي‌گذرد. از روزی كه پر کشیدی . و واقعا 13 عدد نحسي است و حالا اين نحسي دامنگير همه ما شده است. بهم گفته بود انسان باید به موقع كناربكشد. از همه چيز: «‌اگر انسان به موقع كنار نرود، روز‌گار بدموقع و بدجور كنارش مي‌زند.‌» و گويي او خود را آماده كنارگيري مي‌كرد و ما بي‌خبر بوديم. او در سكوت و بي صدا وقتي مي‌خنديد و گوشه چشمانش چروك مي‌نشست،‌ما نمي‌دانستيم كه چه خبر است. فكر مي‌كرديم كه همه چيز روبراه است. احمد آقا گفته بود كه سيگار را ترك كرده و حتي در خفا هم نمي‌كشد. حجم غذا هم كم شده. خب پس همه چي نشان مي‌داد كه وضع آرام است. خصوصا بعد از آن حمله قبلي.غافل ازاين كه اتفاقي در شرف وقوع است. اتفاقي كه مثل «بهمن» برسرهمه هوار مي‌شود. حالا نه دلي مانده و نه رمقي. به هر كس كه مي‌رسي يا زنگي به احوالپرسي مي‌زني مي‌بيني بعد از 10 روز همچنان بغض در گلو و اشك در چشم دارد. بغضي كه فرو خورده نمي‌شود و اشكي كه گو‌شه چشم خانه مي‌كند. نه مي‌چكد، نه خشك مي‌شود تا مگر ديداري تازه شود. مگر به قيامت. ديداري در قيامت.


مجلس یادبود «احمد بورقانی» در دانشگاه تورنتو

گروهی از دوستان و همکاران سابق احمد بورقانی، روزنامه نگار، معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات و نماینده‌ی مجلس ششم که هفته‌ی گذشته در سن 48 سالگی بر اثر عارضه‌ی قلبی درگذشت، بعد از ظهر روز شنبه 9 فوریه، جلسه‌ی یادبودی برای او در دانشگاه تورنتو برگزار کردند.

در دعوتنامه‌ای که برای این مراسم به امضای کمال‌الدین بورقانی، فرزند احمد بورقانی و دوستان او فروغ جهانبخش، علیرضا نامور حقیقی، ودود خسروشاهی، نادر داوودی، مصطفی رخ‌صفت، میترا و علی رهبر، علی رضایی، علی قدسی، سوریه کبیری، اکبر گنجی، نادر هاشمی و حسین هوشمند منتشر شده بود؛ از احمد بورقانی به عنوان معمار اصلی و آغاز‌گر دوره‌ای در حیات مطبوعاتی ایران معاصر که در آن، نخستین جوانه‌های روزنامه‌های مستقل و پیشگام نظام اطلاع رسانی آزاد از سلطه‌ی دولت شکل گرفت، نام برده شده.

در این مراسم یادبود که در حضور جمعی حدود صد نفر برگزار شد، نخست دکتر علی رضایی از همکاران سابق دوران روزنامه نگاری احمد بورقانی، با اشاره به ارزش‌های نخستین انقلاب گفت:

 

Download it Here!

 

«این روح این انقلاب یعنی خواست‌هایی که آن انقلاب را برپا کرد با چیزی که بعدا برپا شد، بسیار متفاوت است. ولی آن روح، در جاهایی زنده مانده و یکی از جاهایی که زنده مانده این روح، در آدم‌هایی است که به آن ارزش‌ها یعنی به آن آرمان‌های آزادی و استقلال ایران و مشارکت مردم در تصمیم گیری جمعی، وفادار ماندند. یکی از آن آدم‌هایی که من می‌شناختم، آقای بورقانی بود. یک مشخصه‌ی بسیار جالبی داشت و آن این بود که همیشه امر جدی، آن چیزی را که گفتار رسمی، به عنوان امر جدی، به عنوان اخلاق رسمی، انسان طراز آن اخلاق رسمی، می‌سازد و تبلیغ می‌کند؛ همیشه آن را مسخره می‌کرد و اولین چیزی که در مورد او از هر کسی بپرسید، این شوخ طبعی و زبان طنز او بود. و این زبان طنز او، دقیقا زبان اقتدار بود. یعنی طنز او همیشه، طنز قدرت بود.»

پس از سخنان علی رضایی، اکبر گنجی، روزنامه نگار، نویسنده و فعال سیاسی که مدتی است در شهر تورنتو اقامت دارد، به نقش مستقیم احمد بورقانی در رشد کمی مطبوعات در دوران اصلاحات اشاره کرد.

«آقای بورقانی در عمر کوتاه 48 ساله‌ی خود، خدمات زیادی به جامعه‌ی ما کردند و به هر حال در آن دوره‌ای که به دوره‌ی اصلاحات معروف شده، یک نام‌هایی در عرصه‌ی مطبوعات معروف شدند که این درواقع مثل یک رستوران می‌ماند که در جلوی آن یک غذایی سرو می‌شود و شما آنجا، غذا را می‌بینید، گارسن‌هایی که می‌آیند آنجا، غذا را می‌بینند و یک آشپزخانه‌ای هم هست که در آن پشت است و جلوی صحنه نیست و دیده نمی‌شود.

درواقع کار اصلی آن پشت صورت می‌گیرد که دیده نمی‌شود و این جایی بود که اگر گفته می‌شود آقای بورقانی به عنوان معمار مطبوعات آن دوره‌ی دوم خرداد، از او نام برده می‌شود؛ به حق نامی است که ایشان شایسته‌ی آن نام هست و این فرصتی بود که ایشان به نحو احسن از آن استفاده کرد.

یعنی به هر حال آن دوره‌ای که به دنبال آن جریان‌های اجتماعی مختلف گرفته که، ده سال، بیست سال، رودهایی بود که از جاهای مختلف جاری شد، هر کسی در آن جامعه در جای کار می‌کرد و اینها رفته رفته به یک جریان‌های اجتماعی تبدیل می‌شد که آن جریان اجتماعی، خودش منتهی به حادثه‌ی دوم خرداد 76 شد و به هر حال در عرصه‌ی سیاسی، یک گشایشی حاصل شد. یک روزنه‌ای ایجاد شد که منجر به آن تحولات شد.

آنجا دو تا نظر وجود داشت. کسانی معتقد بودند که باید خیلی خیلی آهسته، گام برداشت. تازه آغاز کار است. ده سال، بیست سال وقت داریم برای کار کردن و گام به گام و آهسته به پیش می‌رویم و پروژه‌هایمان را جلو می‌بریم. کسان دیگری هم بودند که چنین نظری نداشتند و معتقد بودند، این فرصت بسیار کوتاه است و از این فرصت کوتاه باید استفاده کرد.

آقای بورقانی رهبر یکی از آن افراد بود و در آن فرصت کوتاه، یکی از خدمات ایشان این بود که مجوزهای بسیاری برای مطبوعات صادر کرد، با اختیار ویژه‌ای که از آن او نبود ولی به وی تفویض شده بود و از آن اختیار، در آن فرصت محدودی که بود، استفاده کرد. به خیلی‌ها مجوز داد و بسیاری از نشریاتی که می‌بینید، محصول همان دوره است و بعد هم که آن اختیار از ایشان گرفته شد و ایشان هم از وزارت ارشاد رفت و در نهایت دیدیم که فضا بسوی پیش، بازگشت.»

حسین هوشمند، از همکاران سابق احمد بورقانی با اشاره به مقوله‌ای پیرامون مدارا و تکثر گرایی در فرهنگ سیاسی غرب و شرق، به جنبه‌ی دیگری از شخصیت احمد بورقانی پرداخت.

«مرحوم بورقانی، با توجه به کارنامه‌ای که از ایشان باقی مانده، و با توجه به مقالاتی که دوستان در مورد ایشان نوشتند؛ با وجود این مقالات، آنچه که بدست می‌آید این‌ست که وی حقیقتا از چنین شخصیتی برخوردار بوده است.

اولا به این کثرت، تکثرگرایی را در حوزه‌ی اخلاق، در حوزه‌ی دین‌داری و اعتقادات را به رسمیت می‌شناختند و می‌پذیرفتند که ما دسته‌های اعتقادی متکثری داریم و اینکه علیرغم اینها، همه حق دارند آزادانه بیندیشند و همه حق دارند در مورد مسائل سیاسی مشترک خودشان، نظر بدهند و به سمت یک توافق، پیش برویم و این فضا و آن عرصه را شما صاحب هستید و اینکه این همه نشریات متکثر و متعدد، ظهور کرد ناشی از چنین دیدگاهی بود که به حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی ایشان، در دیگر دوستان قائل بودند. و لازمه‌ی داشتن چنین دیدگاهی، پذیرش این نکته است که فقط یک دستگاه اعتقادی نیست که درست است و معقول است. وقتی ما در جامعه‌ی کنونی، شاهد دستگاه‌های اعتقادی، چه دینی و غیر دینی متکثر هستیم که همه می‌توانند بهره‌ای از راسیونالیتی یا معقولیت را داشته باشند. این درواقع پیش فرض اصل مدارا است.

این نکته را عرض بکنم که شخصیت بورقانی، آنطور که از کارنامه‌ی ایشان برمی‌آید، شخصیت اجتماعی و فرهنگی در ایشان غلبه داشت. تمایل زیادی، گرچه خودشان روزنامه نگار بودند ولی لزوما همه چیز را متکثر نمی‌کردند به اندیشه‌ی سیاسی، به دست‌های فرهنگ‌سازی، به فرهنگ سیاسی، تولید فرهنگ سیاسی با تقدم دادن به اصل مدارا، عمیقا قائل بودند.»

دکتر علیرضا نامور حقیقی، مدرس و کارشناس مسائل سیاسی، به شخصیت احمد بورقانی در قدرت اشاره کرد و گفت:

«قدرت به نظر من یکی از بزرگترین آزمون‌هایی است که آدم‌ها، شخصیت خود را بروز می‌دهند. به خاطر اینکه به خصوص در حوزه‌هایی که به سیاست مربوط می‌شود، دائما با پیشنهادهای متفاوتی روبرو هستند و آن پیشنهادها دائما آنها را در معرض این قرار می‌دهد که به مسیر حفظ قدرت پیش بروند یا منطقه‌ی حفظ اصول.

گاهی اوقات هم سعی می‌کنند که راه سومی را در پیش بگیرند. به نظر من آقای بورقانی سعی می‌کرد که در عین حالی که از ظرفیت‌های قانونی، قانون اساسی استفاده کند، برای خودش به اصولی اعتقاد داشت. اصول بر مبنای گفتگو و مذاکره بود و در عین حال معتقد بود، نبایستی ما در طریق سیاست، راه ناجوانمردی را در پیش بگیریم.

در عین حال، کارهایی را هم که خودش انجام داده بود و دیگران نان آن را می‌خوردند، خیلی تلاش نمی‌کرد که بگوید من کردم. از این بابت هم، این ویژگی فروتنی‌اش، مشهود بود و در مجموع این الهه‌ی بختی که بر شانه‌اش نشسته بود، در ان فضا بیش از آنچه که دوام آورد، نمی‌توانست دوام بیاورد. هرچند که به نظر من، هفت، هشت ماه بعد هم، عملا خودش می‌دانست که باید برود و چندان رقبتی به ماندن نداشت. ولی این روحیه در افراد مهم است که برای ماندن، هر کاری را انجام ندهند، بلکه برای اصول خود کار کنند.»

سوریه کبیری، از همکاران سابق و از دوستان احمد بورقانی، جنبه‌ی شخصیت و رفتارهای انسانی او را بسیار مهمتر از شخصیت سیاسی ـ اجتماعی وی، عنوان کرد:

«آقای بورقانی را بسیاری به جنبه‌ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌شناسند ولی به نظر من هیچ کدام از این جنبه‌های شخصیت انسانی آقای بورقانی در مقایسه با شخصیت انسانی ایشان، اصلا به چشم نمی‌آید.

آقای بورقانی در هنگامی که رییس اتاق خبر بودند در خبرگزاری، در پایین‌ترین رده، اگر برای هر کسی اتفاقی می‌افتاد؛ زودتر از همه آقای بورقانی شریک غم بودند کما اینکه یک مرحومی، خدا رحمتشان کند؛ ممکن است خانواده‌اشان راضی نباشند و من اسمشان را نمی‌آورم، از آقایونی بودند که آبدارچی بودند در خبرگزاری و بسیار مرد شریفی بودند. ایشان که فوت کرده بودند و ما می‌رفتیم بهشت زهرا، من خیلی تعجب کردم که در مینی‌بوس همکاران، آقای بورقانی نبودند ولی وقتی رفتیم بهشت زهرا دیدیم پسر آن مرحوم در بغل آقای بورقانی، سرش روی شانه‌ی آقای بورقانی است و گریه می‌کرد.

من به آقای بورقانی همیشه می‌گفتم که آن راهی را که سلطان محمود برای ایاز پیدا می‌کند، شما برای تمام همکاران دردمند‌تان پیدا می‌کنید. حقیقتا در تجربه‌ی شخصی من، آقای بورقانی یک شخصیت کم نظیر بود که من مثل ایشان، خودم به شخصه ندیدم که در تمام ابعاد آنقدر انسانیت داشته باشند.»

بورقانی و رسانه‌های عامیانه-نیکان

دیروز مجلس یادبود احمد بورقانی در دانشگاه تورنتو بود و هر وقت کسی از او و کارهایش می گفت، ذهنت می‌رفت به سال‌ها قبل. با جواد کاظمی رفته بودیم دفتر معاونت مطبوعاتی. آخرین ماه‌های حضور او در آن ساختمان بود. بحث بر سر حمایت از نشریات غیر دولتی بود و در جایی از نشریات زرد پرسیدیم.

می‌گفت هر نشریه‌ای که مخاطب داشته باشد، در چارچوب قانون اساسی هم حرکت کند، چه مشکلی برای اتشار خواهد داشت؟ به عبارتی، هر نشریه‌ای با هر زبانی، روشنفکرانه و غیر، می‌توانست و می‌بایست حق حیات داشته باشد.

خیلی از دوستان نسبتا روشنفکر و طرفدار زبان و بیان فاخر، اهمیت نقش نشریاتی با زبان عامیانه را یا نمی دانند و یا فراموش می‌کنند. مسیری را که فرزند یک خانواده کم سواد طی می کند گاه از جاده نشریات عامیانه است، از همین مسیر است که جستجو را می‌آغازد تا به مراحل بالاتری گام بردارد. وقتی یک نگاه سیرابش نکرد، به دنبال بهترش می‌گردد. بورقانی این نکته را خیلی خوب درک می‌کرد و هیچگاه مثل بقیه نشریات به ظاهر پیش‌پا افتاده را تحقیر نکرد و نادیده نگرفت.

به گمان من، دو دوران او بود که مفهوم”ژورنالیستی” اعتبار یافت. گمان دیروز به این نکته هم اشاره شد. یادم می‌آید وقتی در سال‌های هفتاد و هفتاد و یک به مطبوعات پیوسته بودم، هر کس می‌خواست مفهومی منتشر شده در رسانه‌ای را تحقیر کند، می‌گفت”ژورنالیستی است”.

اگر به یک دکان فروش نشریات در اینجا سر بزنید، با صدها عنوان مجله روبرو خواهید شد که هر یک مخاطب خود را دارد. بعضی مخاطبان مشترک و بعضی خاص. گاهی هم گزارشی یا نقدی از یک مجله باعث می شود خیلی‌ها به دنبال شامره نشریه‌ای خاس بگردند که هیچگاه مشتری‌اش نبوده‌اند.

بسیاری از این نشریات، عملا زرد هستند و پر از شایعات داغ و بعضا جذاب. بعضی‌ها اول مشتری این مجله‌های “زرد” بوده‌اند، ولی الان چیزهایی دیگر را دنبال می‌کنند. سلیقه‌ها تغییر می‌کند.

اهمیت کار بورقانی این بود که در دوره‌ای کوتاه، نگاه تبعیض‌آمیز بسیاری از ما را تغییر داد، هرچند کوتاه و کم.