40 روز از پرواز جانگداز «زنده ياد احمد بورقاني» گذشت. تهران در 15 بهمن 86 تشييعي به واقع نادر را نظاره كرد تا گروههاي گوناگوني از مردم اين ديار وداعي دردناك با يك خادم واقعي را بتاريخ بسپرند. مجالس ختم و يادبود او گوناگوني غريبي از مردم را به نمايش گذاشت. مقالات متعددي در سوك و ياد احمد در مطبوعات ايران منتشر شد كه از حيث تنوع به واقع كم نظير بود. چنان قدرشناسي درسي بود براي مخالفان و حتي موافقان احمد. گواه اين مدعا شركت گروهي از مخالفان فكريش بودند كه به باور عموم اكثراٌ جهت طلبيدن حلاليت در مراسم يادبودش شركت كردند.
نبود احمد را اينك خانواده و دوستان او اندك اندك و ناگزير باور ميكنند و به رضاي خداوندي تسليمند و ميدانند هيچ زندهاي را عمر ابدي نيست. اما آنچه ازفقدان، سوك و دريغ ابدي دوستان مهمتر است اينكه آيا جاي احمد را ميتوان پركرد؟ چرا ما بهخاطر از دست دادن بورقاني به اين شدت غمگين شديم؟ آيا ميتوان امثال احمد را پرورش داد؟ و چگونه ميتوان راه او را پي گرفت؟
احمد بورقاني از جمله معدود افراد خالصي بود كه بعد از انقلاب با ايشان آشنا شدم و شايد مخلصترين آنها بود در تمامي ابعاد و معنا. بهخاطر خلوص بيحدش از «نوادر روزگار» ما بود. در حسن خلق و سلوك كمياب، در مطابقت زبان و عمل كم نظير، در صداقت، درستي و انصاف بي همتا، در رفاقت و داشتن مرام تا بينهايت، در فهم، اعتدال و شهامت كم بديل، در سلامت نفس مثال زدني، دربخشش و كرم حد اعلاي جود، در توانائي حرفهاي كم مانند، در بينيازي اسوه، دربزرگ منشي تا عرش، در اشتياق ياري تا اوج و در ايثار تا سرحد جان!
راستي چگونه ميتوان چنان بود؟ در دامان چه خانوادهاي ميتوان پرورش يافت كه بحد احمد رسيد؟… به كدام مدرسه بايد رفت و پاي درس كدامين استاد و كنار كدام همكلاسي نشست تا چنين معرفت يافت؟ در كدام كلاسي جبراني تجديدي جبر و فيزيك و زبان ثبت نام كرد كه وراي مردودي دردرس تجديدي، درامتحان زندگي جنين نمره قبولي گرفت؟ به كدام حلقه دوستي بايد پيوست تا چنان با مرام و رفيق باز شد و مداوماٌ در فكر خدمت به خلق خدا بود و اعتلاي ايران را نشانه گرفت؟ در مكتب كدام نجيبي بايد نشست تا چنين نجيب، صبور، قانع، خوشرو و دلچسب بار آمد؟ دركدام كوره زندگي بايد سختيها را آزمود تا چنين تفتيده شد و راه خطا نرفت؟ در كدام مجلس آموزش عدالت بايد ره يافت تا چنان منصف و دادستان مظلوم شد؟ به كدام زورخانه جهت آموختن پهلواني شتافت تا از سختيها نهراسيد و بي پروا به رويارويي با خصم در هر شكل و شمايل شتافت؟ چه بايد كرد تا چنين خانوادهاي مستغني و فرهنگي به يادگار گذاشت؟ با كدامين فلسفه بايد آشنا شد تا با دشمن چنان مدارا كرد و به مخالف جرات و اجازه مخالفت داد و انتقاد را با سعه صدر پذيرفت؟ كدام تجربههاي تاريخي را بايد آويزه گوش كرد كه در «عمري جنين كوتاه چنين موثر» بود؟ و خلاصه آن كه چگونه بايد بود تا چنين در دل گروههاي مختلف مردم نشست به گونهاي كه دشمنان نيز در خلوت به عظمت شخصيت، روح و خلوصش گواهي دهند؟
كنكاش در شكل گيري شخصيت احمد را بايد در مراحل مختلف زندگي 48 سالهاش به جستوجو نشست. نشو و نما در دوران نوجواني، جواني و ميانسالي درمحله نظام آباد، روحيه ورزشي را در تيم واليبال دبيرستان ابراهيم صهبا در شرق تهران، آشنائيش با تعاون را در فعاليتهاي در مسجد فاطميه محله تسليحات ، عشق به ايران را در كلاس جغرافيا در دانشگاههاي مشهد و بهشتي تهران، حرفهاي شدن را در ميز تحريريه اخبار سياسي خبرگزاري جمهوري اسلامي، صلابت را در جبهههاي مختلف دفاع مقدس، مديريت را در معاونت خبري خبرگزاري رسمي كشور، برنامه ريزي را در ستاد تبليغات جنگ، كار بين المللي را در فعاليت خبري در سازمان ملل، سياست رابا مطالعه بي وقفه و در سفر و حضر به ممالك مختلف دنيا و حشر و نشر با موافق و مخالف، تسلط به ادبيات را در مطالعه دائم و بردن سر در كتاب، عشق به فرهنگ را در كار انتشارات و نشر ني، برنامه ريزي اجنماعي، آزادگي و تحمل مخالف را در معاونت مطبوعات وزارت ارشاد اسلامي دوران اصلاحات، خدمت بيوقفه به مردم و دفاع از منافع ملي را در نمايندگي مردم تهران در مجلس سرافراز ششم، اعتقادش به اصلاحات را با باور عميقش به دموكراسي پارلماني و در تصميم سازي و ارائه گزارشات مكتوب، نغزو ماندگارش در مجلس ششم ، آموزش سياسي را در كمك به تهيه نطق نوشته هم فكران نماينده، صميميتش را در حلقه هاي مختلف دوستان و بستگان، اعتقادات مذهبيش را در رعايت تمامي موازين شرعي و گاه انجام مستحبات، رافت قلبيش را در كمك بيدريغ به مستمندان از هر طيف و مذهب، سعه صدرش را در عكسالعملهاي متوازن و رفتار بزرگوارانه با مخالفانش در سياست، شعور ادبيش را درتسلط وسيعش درادبيات فارسي و بكارگيري تمثيلهاي ناب در بيان و نوشته، يكرنگيش را در ساده زيستي كمياب و كم توجهي تعمدي به ثروت اندوزي و رفاه، و چه استاد بود در ارائه توانائي در كار جمعي و ايجاد روحيه تعاون و صميميت، مدرن بودنش را در پذيرش مسئوليت و باور به همفكري و استفاده از نظريات مخالف و موافق و تسلطش در شريك كردن همگان درايجاد تصميم جمعي و همچنين در برگزاري مدبرانه سمينارها و كنفرانسهاي مختلف سياسي و ادبي و … و چه طناز و شوخ در ايجاد حلقههاي وصل در گردههاي سياسي، در كاربرد طنزهاي كم نظيرش دربزنگاهها، و چه جدي بود در باورش به قانون و قانونمندي ، به اعتقاد عميقش به جامعه مدني، و متعهد بود به شناخت عميقش از جامعه اسلامي ايران، وفادار به تعهدش به ظلم ستيزي و لزوم حمايت از ستمديده و طرفه آن كه چه صبور بود وتنها و مظلوم در پيچ وخم دادگاههاي قوه قضائيه!
به باور من دلسوزان مملكت و علاقمندان سرفرازي ايران بايد چگونگي زندگي و شكل گيري شخصيت احمد بورقاني رامجدداٌ بازشناسي كنند و دانشجويان رشتههاي مختلف سياسي، جامعهشناسي، روزنامهنگاري ، روانشناسي اجتماعي، زندگي او را به صورت علمي و به عنوان يك «مورد مطالعاتي» مورد توجه جدي قرار دهند و راهكارهايي را به جامعه تشنه و محتاج ما معرفي كنند تا شخصيتي مثل احمد بورقاني در حجم و تعداد مقبول باز توليد شود تا در گذرگاههاي سخت، مملكت با از دست دادن چنين يار شفيقي اين گونه تنها و مصيبت زده احساس نااميدي نكند. بايد فهميد چرا مثل احمد كم داريم و چرا عده قابل توجهي از مسئولين اين ديار نميتوانند احمد بورقاني شوند؟ بايد به درستي دانست شكل گيري شخصيت احمد چه مراحلي را طي كرده بود تا از او چهرهاي آنچنان كم نظير كارآمد و چند بعدي ساخته بود؟
آرزو ميكنم آنها كه در نگارش متون درسي دبستاني و دبيرستاني مملكت نقشي دارند در مسير آموزش تئوري و عملي نسل فرداي كشور، بدور ازحب و بغض هاي سياسي و تنها و تنها بخاطر «آينده نگري و مقابله با نيازهاي آتي كشور» درجهاني بيرحم و شفقت كه فقط زور حاكم است، به ابعاد چند وجهي شخصيتهايي نظير احمد بورقاني توجه جدي و عالمانه نشان دهند. توجه ايشان را به اين واقعيت سياسي جلب ميكنم كه تا زماني كه ايران صاحب ثروت خدادادي نفت است و جهان براي اين انرژي جايگزيني نيافته است تمامي كشورهاي نفتخيز لقمههاي چربي براي جهان زورمند و زياده خواه غربست و بايد با پرورش نسلي «آگاه، متعهد، خودباور و سياستمدا» مانند احمد بورقاني با اين زياده خواهيها و طمع ورزي ها مدبرانه مقابله كرد.
تجربه احمد كه در يك خانواده بسيار معمولي و متدين پرورش يافت ودر مدرسهاي عادي درس خواند و درمحله اي نه چندان مرفه پرورش يافت و بدون داشتن كمترين وابستگي خانوادهاي و بدون زد و بند به حد بالايي در داشتن مسئوليت در كشور رسيد و صادقانه، مخلصانه و بي ريا به «همه» آحاد مملكت خدمت كرد و نامي نيك از خود بجاي گذاشت، بايد در متون آموزشي ما جاي ويژهاي داشته باشد. از رهگذر بيان اين خصوصيات و آموزش آنها ميتوان دستمايهاي مكتوب فراهم كرد تا آموزگاران كشور براي آموزش و پرورش نسل هاي آزاده، مخلص توانمند و فداكار دستمايهاي عملي در اختيار داشته باشند و بتوانند تجارب بورقاني را به نسلهاي بعدي منتقل كنند. بپذيريم كه اگر «ميراث بورقاني» را بر زمين بگذاريم به خود و ايران ظلم كرده ايم.