قلم خشک و بدون لطافت من برای نوشتن درباره احمد بورقانی ناکارآمد است . مردی که روح بلندی داشت وشخصیت وارسته و متعالی او فراتر از روابط عادی زندگی زمینی و دنیوی بود.اما احمد بورقانی این عضو صمیمی ، منظم، آرام، خوش رو، شوخ طبع و در عین حال جدی و در یک کلام دوست داشتنی جمع ما از میان ما رفته است و نمی توان درباره او ننوشت. هنوز همچون لحظاتی که در شامگاه شنبه شب ، با تلفن دکترمحمد رضا خاتمی از بحرانی شدن وضع جسمانی اش مطلع شدم نمی توانم از دست دادن او را باور کنم. بی شک مرگ کمتر عزیزی برای همه ما چنین تکان دهنده و دردناک بوده است . درحقیقت این نوشته بیش از آنکه چیزی به دیگر نوشته ها درباره احمد بورقانی بیفزاید، تصلای خاطریست برای نویسنده آن.احمد بورقانی را از 20 سال پیش، ازستاد تبلیغات جنگ می شناسم. اما تلاش های او در دوران اصلاحات به دلایلی بیش ازآشنایی وهمکاری های گذشته مورد توجه من بود. احمد درآغاز دوران اصلاحات، مسئولیت معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده گرفت. مسئولیتی که در دوران وزارت ارشاد آقای خاتمی برعهده من و عده ای از دوستان فرهیخته مشترکمان مثل هادی خانیکی ، محسن آرمین ، احمد ستاری ، علی اصغر فرامرزیان، علی مزروعی، مرحوم محمد ملازم، مصطفی تاج زاده، عرب سرخی، پورعزیزی و دوستان ارجمند دیگری از این دست، گذاشته شده بود. احمد بورقانی در مدت زمان نه چندان طولانی مسئولیتش در معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد ، کارجانانه ای کرد و کارنامه درخشانی از خود باقی گذاشت که همه این جمع و البته خیلی بیش از آن، تمامی خانواده مطبوعاتی کشور و همه اهل فرهنگ و اندیشه به او دست مریزاد گفتند. او نقش اساسی در ارتقاء مطبوعات کشور در دوران اصلاحات ایفا نمود و در دوران مسئولیت او مجموعه گسترده ای ازبهترین مطبوعات تاریخ مطبوعات ایران پا به عرصه وجود گذاشتند و نقش فراگیری در جامعه بزرگ ایران ایفا نمودند.اگر وجه مشترک احمد و من و بسیاری از دوستان مشترکمان تعلق خاطر به مطبوعات بود، یک وجه متمایز برجسته هم احمد را از غالب دوستانش مستثنی می کرد. هرچند در میان ما کمتر کسی به لحاظ مالی در وضعیت مناسب و قابل قبولی قرارداشت، اما احمد بورقانی بیش از این، با خود عهد داشت که بچه نظام آباد و تهران نو باقی بماند و فرهنگ زندگی و معیشت و دخل و خرج خود را با بچه های نظام آباد و تهران نو تنظیم کند و تا پایان عمرش بر این عهد باقی ماند. احمد از محله دوران کودکی و منزلش در خیابان تهران نو تا پایان عمر جدا نشد و درهمانجا زیست و در همانجا از دنیا رفت. احمد حتی در نیویورک هم تغییری نکرد و برپیمان خود باقی ماند و بعد از ماموریت طولانی اش به عنوان نماینده خبرگزاری در نیویورک به نظام آباد و تهران نو و زندگی پیش از ماموریتش بازگشت و الحق که خانواده او در تمامی این سال ها در این پیمان با او همراه و هم نظر بودند. هرچند بچه های محله او را به خوبی می شناختند؛ اما احمداین ویژگی های زندگی خود را به نمایش نگذاشت و به آن فخر نفروخت بلکه تنها تا پایان عمر با وسواس تمام به آن عمل کرد. احمد بورقانی در دوران نمایندگی اش در مجلس شورای اسلامی از دریافت هرگونه تسهیلات فوق العاده ای از مجلس خودداری کرد و تا آخر دوران مجلس به “رنو-5 ” درب و داغانش بسنده کرد، که به قول خودش بخاطر ناسازگاری اندازه خودرو و جثه او، باید با پاشنه کش داخل آن می رفت. و البته این خبرها هم به خاطر وارستگی او و شاید عناد مخالفانش کمتر مطرح شده است.احمد بورقانی برادر شهید بود اما در این زمینه هم بسیار حساس و دقیق بود. هرگز از نام برادر شهیدش استفاده یا سوء استفاده نکرد و هرگز به رسم روزگار به این نسبت نیز فخر نفروخت؛ اما درعین حال همواره روابطش را با بروبچه های بسیجی محله و دوستان برادرشهیدش حفظ می کرد . درحدی که درهنگام تشییع جنازه او در مسجد حضرت فاطمه (س) نظام آباد، بچه های بسیجی او را قبل از تشییع، بر سکوی مخصوص جنازه شهدا در زیر عکس برادر شهیدش نهادند و به رسم وداع با شهدا با جنازه او وداع کردند و خطاب به تشییع کنندگان اعلام کردند که هرچه درباره احمد آقای ما می گویند بگویند، اما او بچه این مسجد بود و تا آخر عمر بچه این مسجد باقی ماند.اما روزگار به گونه دیگری بود و کار عجیبی با احمد آقای دنیاگریز ما کرد. مخالفان احمد بورقانی در دوران مجلس شورای اسلامی وقتی با شخصیت و پیشینه کم نظیر او مواجه شدند، پرونده ای از دوران معاونت مطبوعاتی او ساختند و بعد از پایان دوره نمایندگی اش تلاش کردند عنوان اختلاس و سوء استفاده مالی را به او نسبت دهند. نمی دانم چقدر این اتهامات آگاهانه بود و تا چه با حد توجه و دقت نسبت به شرایط روحی و باورهای احمد بورقانی سامان گرفته بود؛ اما بهرحال آنان همان چیزی را نشانه گرفتند که به رعایت های شخصی و باورهای احمد بورقانی نسبت به مسائل مادی بازمی گشت و این برای او خرد کننده بود. پرونده احمد بورقانی به کمک های مالی معاونت مطبوعاتی در دوره او، به مطبوعات و روزنامه نگاران شایسته دریافت کمک و حمایت مربوط بود. حمایت ها و کمک های متعارف به مطبوعات و روزنامه نگارانی که براساس معیارها و ملاک های تعیین شده توسط صاحب نظران مطبوعاتی و کارشناسان مورد وثوق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شایسته دریافت آن کمک ها و حمایت ها تشخیص داده شده بودند. این کمک ها و شیوه تصمیم گیری درباره آنها جنبه قانونی داشت و در چارچوب اختیارات و وظایف معاونت مطبوعاتی قرار داش
دیدار به قیامت-اکبر منتجبی
و اكنون 10 روز از آن روز نحس ميگذرد. از روزی كه پر کشیدی . و واقعا 13 عدد نحسي است و حالا اين نحسي دامنگير همه ما شده است. بهم گفته بود انسان باید به موقع كناربكشد. از همه چيز: «اگر انسان به موقع كنار نرود، روزگار بدموقع و بدجور كنارش ميزند.» و گويي او خود را آماده كنارگيري ميكرد و ما بيخبر بوديم. او در سكوت و بي صدا وقتي ميخنديد و گوشه چشمانش چروك مينشست،ما نميدانستيم كه چه خبر است. فكر ميكرديم كه همه چيز روبراه است. احمد آقا گفته بود كه سيگار را ترك كرده و حتي در خفا هم نميكشد. حجم غذا هم كم شده. خب پس همه چي نشان ميداد كه وضع آرام است. خصوصا بعد از آن حمله قبلي.غافل ازاين كه اتفاقي در شرف وقوع است. اتفاقي كه مثل «بهمن» برسرهمه هوار ميشود. حالا نه دلي مانده و نه رمقي. به هر كس كه ميرسي يا زنگي به احوالپرسي ميزني ميبيني بعد از 10 روز همچنان بغض در گلو و اشك در چشم دارد. بغضي كه فرو خورده نميشود و اشكي كه گوشه چشم خانه ميكند. نه ميچكد، نه خشك ميشود تا مگر ديداري تازه شود. مگر به قيامت. ديداري در قيامت.
مجلس یادبود «احمد بورقانی» در دانشگاه تورنتو
گروهی از دوستان و همکاران سابق احمد بورقانی، روزنامه نگار، معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات و نمایندهی مجلس ششم که هفتهی گذشته در سن 48 سالگی بر اثر عارضهی قلبی درگذشت، بعد از ظهر روز شنبه 9 فوریه، جلسهی یادبودی برای او در دانشگاه تورنتو برگزار کردند.
در دعوتنامهای که برای این مراسم به امضای کمالالدین بورقانی، فرزند احمد بورقانی و دوستان او فروغ جهانبخش، علیرضا نامور حقیقی، ودود خسروشاهی، نادر داوودی، مصطفی رخصفت، میترا و علی رهبر، علی رضایی، علی قدسی، سوریه کبیری، اکبر گنجی، نادر هاشمی و حسین هوشمند منتشر شده بود؛ از احمد بورقانی به عنوان معمار اصلی و آغازگر دورهای در حیات مطبوعاتی ایران معاصر که در آن، نخستین جوانههای روزنامههای مستقل و پیشگام نظام اطلاع رسانی آزاد از سلطهی دولت شکل گرفت، نام برده شده.
در این مراسم یادبود که در حضور جمعی حدود صد نفر برگزار شد، نخست دکتر علی رضایی از همکاران سابق دوران روزنامه نگاری احمد بورقانی، با اشاره به ارزشهای نخستین انقلاب گفت:
«این روح این انقلاب یعنی خواستهایی که آن انقلاب را برپا کرد با چیزی که بعدا برپا شد، بسیار متفاوت است. ولی آن روح، در جاهایی زنده مانده و یکی از جاهایی که زنده مانده این روح، در آدمهایی است که به آن ارزشها یعنی به آن آرمانهای آزادی و استقلال ایران و مشارکت مردم در تصمیم گیری جمعی، وفادار ماندند. یکی از آن آدمهایی که من میشناختم، آقای بورقانی بود. یک مشخصهی بسیار جالبی داشت و آن این بود که همیشه امر جدی، آن چیزی را که گفتار رسمی، به عنوان امر جدی، به عنوان اخلاق رسمی، انسان طراز آن اخلاق رسمی، میسازد و تبلیغ میکند؛ همیشه آن را مسخره میکرد و اولین چیزی که در مورد او از هر کسی بپرسید، این شوخ طبعی و زبان طنز او بود. و این زبان طنز او، دقیقا زبان اقتدار بود. یعنی طنز او همیشه، طنز قدرت بود.»
پس از سخنان علی رضایی، اکبر گنجی، روزنامه نگار، نویسنده و فعال سیاسی که مدتی است در شهر تورنتو اقامت دارد، به نقش مستقیم احمد بورقانی در رشد کمی مطبوعات در دوران اصلاحات اشاره کرد.
«آقای بورقانی در عمر کوتاه 48 سالهی خود، خدمات زیادی به جامعهی ما کردند و به هر حال در آن دورهای که به دورهی اصلاحات معروف شده، یک نامهایی در عرصهی مطبوعات معروف شدند که این درواقع مثل یک رستوران میماند که در جلوی آن یک غذایی سرو میشود و شما آنجا، غذا را میبینید، گارسنهایی که میآیند آنجا، غذا را میبینند و یک آشپزخانهای هم هست که در آن پشت است و جلوی صحنه نیست و دیده نمیشود.
درواقع کار اصلی آن پشت صورت میگیرد که دیده نمیشود و این جایی بود که اگر گفته میشود آقای بورقانی به عنوان معمار مطبوعات آن دورهی دوم خرداد، از او نام برده میشود؛ به حق نامی است که ایشان شایستهی آن نام هست و این فرصتی بود که ایشان به نحو احسن از آن استفاده کرد.
یعنی به هر حال آن دورهای که به دنبال آن جریانهای اجتماعی مختلف گرفته که، ده سال، بیست سال، رودهایی بود که از جاهای مختلف جاری شد، هر کسی در آن جامعه در جای کار میکرد و اینها رفته رفته به یک جریانهای اجتماعی تبدیل میشد که آن جریان اجتماعی، خودش منتهی به حادثهی دوم خرداد 76 شد و به هر حال در عرصهی سیاسی، یک گشایشی حاصل شد. یک روزنهای ایجاد شد که منجر به آن تحولات شد.
آنجا دو تا نظر وجود داشت. کسانی معتقد بودند که باید خیلی خیلی آهسته، گام برداشت. تازه آغاز کار است. ده سال، بیست سال وقت داریم برای کار کردن و گام به گام و آهسته به پیش میرویم و پروژههایمان را جلو میبریم. کسان دیگری هم بودند که چنین نظری نداشتند و معتقد بودند، این فرصت بسیار کوتاه است و از این فرصت کوتاه باید استفاده کرد.
آقای بورقانی رهبر یکی از آن افراد بود و در آن فرصت کوتاه، یکی از خدمات ایشان این بود که مجوزهای بسیاری برای مطبوعات صادر کرد، با اختیار ویژهای که از آن او نبود ولی به وی تفویض شده بود و از آن اختیار، در آن فرصت محدودی که بود، استفاده کرد. به خیلیها مجوز داد و بسیاری از نشریاتی که میبینید، محصول همان دوره است و بعد هم که آن اختیار از ایشان گرفته شد و ایشان هم از وزارت ارشاد رفت و در نهایت دیدیم که فضا بسوی پیش، بازگشت.»
حسین هوشمند، از همکاران سابق احمد بورقانی با اشاره به مقولهای پیرامون مدارا و تکثر گرایی در فرهنگ سیاسی غرب و شرق، به جنبهی دیگری از شخصیت احمد بورقانی پرداخت.
«مرحوم بورقانی، با توجه به کارنامهای که از ایشان باقی مانده، و با توجه به مقالاتی که دوستان در مورد ایشان نوشتند؛ با وجود این مقالات، آنچه که بدست میآید اینست که وی حقیقتا از چنین شخصیتی برخوردار بوده است.
اولا به این کثرت، تکثرگرایی را در حوزهی اخلاق، در حوزهی دینداری و اعتقادات را به رسمیت میشناختند و میپذیرفتند که ما دستههای اعتقادی متکثری داریم و اینکه علیرغم اینها، همه حق دارند آزادانه بیندیشند و همه حق دارند در مورد مسائل سیاسی مشترک خودشان، نظر بدهند و به سمت یک توافق، پیش برویم و این فضا و آن عرصه را شما صاحب هستید و اینکه این همه نشریات متکثر و متعدد، ظهور کرد ناشی از چنین دیدگاهی بود که به حوزهی اندیشهی سیاسی ایشان، در دیگر دوستان قائل بودند. و لازمهی داشتن چنین دیدگاهی، پذیرش این نکته است که فقط یک دستگاه اعتقادی نیست که درست است و معقول است. وقتی ما در جامعهی کنونی، شاهد دستگاههای اعتقادی، چه دینی و غیر دینی متکثر هستیم که همه میتوانند بهرهای از راسیونالیتی یا معقولیت را داشته باشند. این درواقع پیش فرض اصل مدارا است.
این نکته را عرض بکنم که شخصیت بورقانی، آنطور که از کارنامهی ایشان برمیآید، شخصیت اجتماعی و فرهنگی در ایشان غلبه داشت. تمایل زیادی، گرچه خودشان روزنامه نگار بودند ولی لزوما همه چیز را متکثر نمیکردند به اندیشهی سیاسی، به دستهای فرهنگسازی، به فرهنگ سیاسی، تولید فرهنگ سیاسی با تقدم دادن به اصل مدارا، عمیقا قائل بودند.»
دکتر علیرضا نامور حقیقی، مدرس و کارشناس مسائل سیاسی، به شخصیت احمد بورقانی در قدرت اشاره کرد و گفت:
«قدرت به نظر من یکی از بزرگترین آزمونهایی است که آدمها، شخصیت خود را بروز میدهند. به خاطر اینکه به خصوص در حوزههایی که به سیاست مربوط میشود، دائما با پیشنهادهای متفاوتی روبرو هستند و آن پیشنهادها دائما آنها را در معرض این قرار میدهد که به مسیر حفظ قدرت پیش بروند یا منطقهی حفظ اصول.
گاهی اوقات هم سعی میکنند که راه سومی را در پیش بگیرند. به نظر من آقای بورقانی سعی میکرد که در عین حالی که از ظرفیتهای قانونی، قانون اساسی استفاده کند، برای خودش به اصولی اعتقاد داشت. اصول بر مبنای گفتگو و مذاکره بود و در عین حال معتقد بود، نبایستی ما در طریق سیاست، راه ناجوانمردی را در پیش بگیریم.
در عین حال، کارهایی را هم که خودش انجام داده بود و دیگران نان آن را میخوردند، خیلی تلاش نمیکرد که بگوید من کردم. از این بابت هم، این ویژگی فروتنیاش، مشهود بود و در مجموع این الههی بختی که بر شانهاش نشسته بود، در ان فضا بیش از آنچه که دوام آورد، نمیتوانست دوام بیاورد. هرچند که به نظر من، هفت، هشت ماه بعد هم، عملا خودش میدانست که باید برود و چندان رقبتی به ماندن نداشت. ولی این روحیه در افراد مهم است که برای ماندن، هر کاری را انجام ندهند، بلکه برای اصول خود کار کنند.»
سوریه کبیری، از همکاران سابق و از دوستان احمد بورقانی، جنبهی شخصیت و رفتارهای انسانی او را بسیار مهمتر از شخصیت سیاسی ـ اجتماعی وی، عنوان کرد:
«آقای بورقانی را بسیاری به جنبهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میشناسند ولی به نظر من هیچ کدام از این جنبههای شخصیت انسانی آقای بورقانی در مقایسه با شخصیت انسانی ایشان، اصلا به چشم نمیآید.
آقای بورقانی در هنگامی که رییس اتاق خبر بودند در خبرگزاری، در پایینترین رده، اگر برای هر کسی اتفاقی میافتاد؛ زودتر از همه آقای بورقانی شریک غم بودند کما اینکه یک مرحومی، خدا رحمتشان کند؛ ممکن است خانوادهاشان راضی نباشند و من اسمشان را نمیآورم، از آقایونی بودند که آبدارچی بودند در خبرگزاری و بسیار مرد شریفی بودند. ایشان که فوت کرده بودند و ما میرفتیم بهشت زهرا، من خیلی تعجب کردم که در مینیبوس همکاران، آقای بورقانی نبودند ولی وقتی رفتیم بهشت زهرا دیدیم پسر آن مرحوم در بغل آقای بورقانی، سرش روی شانهی آقای بورقانی است و گریه میکرد.
من به آقای بورقانی همیشه میگفتم که آن راهی را که سلطان محمود برای ایاز پیدا میکند، شما برای تمام همکاران دردمندتان پیدا میکنید. حقیقتا در تجربهی شخصی من، آقای بورقانی یک شخصیت کم نظیر بود که من مثل ایشان، خودم به شخصه ندیدم که در تمام ابعاد آنقدر انسانیت داشته باشند.»
بورقانی و رسانههای عامیانه-نیکان
دیروز مجلس یادبود احمد بورقانی در دانشگاه تورنتو بود و هر وقت کسی از او و کارهایش می گفت، ذهنت میرفت به سالها قبل. با جواد کاظمی رفته بودیم دفتر معاونت مطبوعاتی. آخرین ماههای حضور او در آن ساختمان بود. بحث بر سر حمایت از نشریات غیر دولتی بود و در جایی از نشریات زرد پرسیدیم.
میگفت هر نشریهای که مخاطب داشته باشد، در چارچوب قانون اساسی هم حرکت کند، چه مشکلی برای اتشار خواهد داشت؟ به عبارتی، هر نشریهای با هر زبانی، روشنفکرانه و غیر، میتوانست و میبایست حق حیات داشته باشد.
خیلی از دوستان نسبتا روشنفکر و طرفدار زبان و بیان فاخر، اهمیت نقش نشریاتی با زبان عامیانه را یا نمی دانند و یا فراموش میکنند. مسیری را که فرزند یک خانواده کم سواد طی می کند گاه از جاده نشریات عامیانه است، از همین مسیر است که جستجو را میآغازد تا به مراحل بالاتری گام بردارد. وقتی یک نگاه سیرابش نکرد، به دنبال بهترش میگردد. بورقانی این نکته را خیلی خوب درک میکرد و هیچگاه مثل بقیه نشریات به ظاهر پیشپا افتاده را تحقیر نکرد و نادیده نگرفت.
به گمان من، دو دوران او بود که مفهوم”ژورنالیستی” اعتبار یافت. گمان دیروز به این نکته هم اشاره شد. یادم میآید وقتی در سالهای هفتاد و هفتاد و یک به مطبوعات پیوسته بودم، هر کس میخواست مفهومی منتشر شده در رسانهای را تحقیر کند، میگفت”ژورنالیستی است”.
اگر به یک دکان فروش نشریات در اینجا سر بزنید، با صدها عنوان مجله روبرو خواهید شد که هر یک مخاطب خود را دارد. بعضی مخاطبان مشترک و بعضی خاص. گاهی هم گزارشی یا نقدی از یک مجله باعث می شود خیلیها به دنبال شامره نشریهای خاس بگردند که هیچگاه مشتریاش نبودهاند.
بسیاری از این نشریات، عملا زرد هستند و پر از شایعات داغ و بعضا جذاب. بعضیها اول مشتری این مجلههای “زرد” بودهاند، ولی الان چیزهایی دیگر را دنبال میکنند. سلیقهها تغییر میکند.
اهمیت کار بورقانی این بود که در دورهای کوتاه، نگاه تبعیضآمیز بسیاری از ما را تغییر داد، هرچند کوتاه و کم.
آق بهمن
مسلمانها سنت خوبی دارند که وقتی کسی میمیرد، ازش خاطره میگویند (مثل کاری که علی سیدآبادی کرده). من از احمد بورقانی خیلی خاطرهای ندارم. اما بالاخره چیزهایی هست.
دو سال پیش که سکته کرده بود، بعد از مرخص شدنش از بیمارستان و وقتی حالش کمی بهتر شد، با چند تا از بچههای شرق رفتیم برای عیادت. آقای بورقانی من را نمیشناخت و من صرفاً بهدلیل ارادتی که بهش داشتم، خودم را نخود آش کردم.
با بچههای سرویس سیاسی روزنامه رفتیم. خانهاش جایی بود حول و حوش خیابانهای سبلان و دماوند در شرق تهران. خانهی قدیمی در محلهای متوسط، و حتی شاید پایینتر از متوسط. خانهای قدیمی با چیدمان داخلی قدیمی. برای من که خانه قدیمی دوست دارم، خیلی دلنشین بود.
اما از همه دلنشینتر این بود که خانه پر از کتاب بود. نصف دیوارهای خانه کتابخانه بود و به جرأت میتوانم بگویم در کمتر خانه مسکونی اینقدر کتاب دیده بودم.
بورقانی یک ویژگی دیگر هم داشت که برای من خیلی دوستداشتنی بود. ویژگیای که الان دیگر فضیلت محسوب نمیشود، اما در نظر من هنوز یکی از بزرگترین فضیلتهاست. احمد بورقانی بهنظر من قانع میآمد. آن خانه، آن رنو ۵ توسی قدیمی که تا آخرین بار هم، مثل سالهای معاونت وزارت و نمایندگی مجلس، پشت همان دیدمش.
حالا محض اطلاع آنهایی که نمیدانند کمی هم از سابقه احمد بورقانی بگویم:
بورقانی در سال ۵۸ به عنوان یک خبرنگار ۲۰ ساله وارد ایرنا شد و تا سالها در ایرنا ماند و بهتدریج به مدیریتهای بالاتر رسید. مدتی رئیس خبر بود و در دورهای هم رئیس دفتر ایرنا در نیویورک. مدتی هم در دوره ریاست خاتمی بر ستاد تبلیغات جنگ، سخنگوی این ستاد بود. در دهه هفتاد بورقانی مشغول کار نشر بود و اینطور که من فهمیدم با نشر نی همکاری خیلی نزدیکی داشت.
بعد از دوم خرداد، یکی از کلیدیترین پستها به بورقانی رسید. او شد معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد (در دوره مهاجرانی). بیشتر مطبوعاتیها یکی از دلایل اصلی شکوفایی فضای روزنامههای کشور در سالهای ۷۷ و ۷۸ را حضور بورقانی در ارشاد میدانند. بورقانی شش ماه بیشتر در ارشاد دوام نیاورد و استعفا داد. یادم هست خیلیها در آن زمان به مهاجرانی ایراد گرفتند که باید از بورقانی دفاع میکرد، اما مشخص بود که مهاجرانی ترجیح میدهد با کنار گذاشتن بورقانی فشارها بر وزارت ارشاد را کمی کمتر کند. مهاجرانی در مراسم تودیع بورقانی آن جمله معروفش را گفت (نقل به مضمون): «فرهنگ جای چریکبازی نیست». معلوم شد آنهایی که از مهاجرانی انتظار دفاع از بورقانی را داشتند، انتظارشان بیهوده بوده.
این آقای چریک مدتی بعد از بیرون آمدن از معاونت مطبوعاتی با رای بالایی نماینده مردم تهران در مجلس ششم شد. بعد هم که تحصن و بعد از آن هم خانهنشینی. مسعود بهنود نوشته که سهامالدین (پسر بورقانی میگوید) چند روز قبل به او گفته بوده که پدرش خیلی دلسرد و غمزده است. یادم هست آن روزی که رفتیم دیدنش سرحال بود و مدام بحث سیگار بود. اینکه دکتر غدقن کرده و همسرش مدام حواسش بود که او سیگار نکشد، اما کاملاً میشد دید که حریفش نمیشود و بورقانی بهزودی سیگار کشیدن را شروع خواهد کرد. البته نمیدانم واقعاً باز هم سیگار کشید یا نه. ولی هر چه بود، سکته دوم دیگر مجالش نداد.
دوستانش خیلی زود صفحهای باز کردهاند تا چیزهایی را که دربارهاش نوشته میشود جمع کنند. این هم آخرین یادداشتی است که از او در روزنامه اعتمادملی چاپ شده و من دیدهام.
او همو بود كه بود-احمد اسعدي
پيك موتوري، دستهايش از سرما سرخ شده است. با دستهاي آماس و چروكيدهاش بسته روزنامه را پرت ميكند. آنجا كه پاشنه ورودي معاونت مطبوعاتي است، سريع و چابك ديگري آن را برميدارد.چشم ميگردانم بين زمين و آسمان در نيمتاي بالا، گوش چپ تصويري از احمد بورقاني به چشم ميخورد.با خود ميگويم، دوره انتخابات است، باز هم او، درباره موضوعات مرتبط با خود و همكيشان، پاسخ يا مقالهاي داده است.قلم بورقاني را هميشه دوست داشتهام. زيرا او بهصورتي جدي، موضوعات مختلف را هماره به طنز و افزون بر آن پاكيزه و متين مينوشت و شايد رازخواندني شدن آثار او به چگونگي بهكارگيري واژهها برميگشت تا آنجا كه بسياري -حتي آنان كه مشرب سياسي او را نميپسنديدند – هماره مشتري نوشتار و سبك خودماني او ميشدند.عجله داشتم؛ ميخواستم بدانم كه اين بار، صاحب قلم اقليم اصلاحطلبان، از چه گفته است.سري به اتاق كار ميزنم، تصويري جوانتر از آنچه در ذهن از بورقاني دارم، بر بالاي صفحه يكي از روزنامهها كار شده است و در كنار آن «بورقاني به ديدار دوست شتافت».در ذهن حركات او را ميپايم؛ وقتي كه اولين بار بهعنوان معاون مطبوعات دولت خاتمي به معاونت مطبوعاتي گام نهاد. ده سال پيش احمد بورقاني بهمعاونت آمد.آدمها عوض شده بودند، گروهي آمده بود و ديگران رفته بودند و بديهي است بدنه كارشناسان معاونت ميمانند و به كار خود ادامه ميدهند. اما تغيير مديريت در هرجا و از جمله معاونت مطبوعاتي، همه چيز را تغيير داده است.آدمها، روشها، هدفها و روابط ميان انساني افراد سازمان نيز در اين ميان دچار تغيير و تحول شده است. گذشتگان، آمد و رفت آيندگان را ميپايند.در ذهن او را جستوجو ميكنم؛ زندهياد احمد بورقاني به همه سلام ميكرد، هميشه خندان بود و گاه با شوخي و سؤالي دلي ميربود.اما دوران معاونت او ديري نپاييد، جلسه توديع او روشنگر درجه عاطفي بودن معاوني بود كه در دادوستدهاي وزير وقت ميبايد ميرفت و رفت؛ وقتي كه با نيمهبغضي در گلوگويي كه كلافي از پشم در حنجره دارد، به اشارت از نادوستي وزير وقت به وقت توديع گفت، حتي كساني كه مرام سياسي و فرهنگي او را نميپسنديدند، يك بار ديگر مخاطبان دريافتند كه او با صراحت بيشتر از رئيس وقت خود، به آنچه اعتقاد دارد پايبند است.صداقت زندهياد بورقاني همين بود، او همان بود كه بود. اينك كه او رفته است، باز نشريات و روزنامهها تقسيم شدهاند؛ روزنامههايي كه افسانهسرايي ميكنند و از مردي بزرگ و عاطفي و انساني صريح و صميمي، اسطوره «چريك پير مطبوعات» ميسازند و گروهي ديگر كه انگار انساني مهربان به نام احمد بورقاني، وجود نداشت.اما واقعيت اين است كه او توانست از وردستي بنا و عملگي – به گفته خودش در مراسم توديع- به خبرنگاري و از آنجا پلهها را بالا بيايد. اينها را همه اگرنه، بسياري ميتوانند پيمود. اما پراكندن بذر گشادهرويي و مهرباني، راز ديگري است كه اينك در مشت بيجان انساني است كه در «خاك» نامآوران بهشتزهرا از ديدهها نهان شده است.اين را نوشتم تا شايد تقسيم آدمها به طايفه سكوت و قبيله فريادگر را –به سهم خود- از بين برده باشم.شايد اين نوشته، اين حسن را داشته باشد كه برخي مجاب شوند كه «مهرباني» فارغ از بندها و بستها، خطها و خطاها، قابل دفاع و رفتن انسانهاي سليم و مهربان، دلهاي بسياري را در گوشه و كنار اهالي مطبوعات و جامعه و آشنايان آن عزيز به درد آورده است و درگذشت او را به سوگ مينشينند و در انتظار و به طمع سوري نيستند.مرگ يكباره او، براي بسياري اين پيام را در خود داشت كه ميتوان فعال سياسي بود اما نميتوان و نبايد بهگونهاي مشي و رفتار كرد كه به وقت تنگ رفتن، دلهايي بسيار، حتي آنان كه مشي تو را نميپسنديدند در غم رفتنت و از دست دادنت، دلتنگ شوند، خداوند او را غريق جوار درياي رحمت بيپايانش كنا
احمدآقا مسافر بهشت-سيداميرحسين مهدوي
جز خواندن چند کتاب پراکنده، مطالعه منسجمي در حوزه ژورناليسم نداشته ام. اما از استادان فن شنيده ام که خود ما، نظر ما و دلمشغولي هاي ما اهميت چنداني ندارند، آنچه مهم است روايت کردن و قصه ساختن ما است از وقايع مهم. يادم نمي رود جمله طلايي دکتر حسن نمک دوست را که «وقتي کسي گفت چه مطلب خوبي نوشتي بدان کارت ضعيف بوده، اگر از موضوعي که روايت کردي تعريف کردند خوشحال شو که داستان را زيبا تعريف کرده يي.» به همين اعتبار از مخالفان جدي شخصي نويسي در مطبوعاتم و بارها به دوستان (خصوصاً منتقدان محترم سينما) خرده گرفته ام که از «من» کم کنيد، به خدا علايق و سليقه هاي «ما» براي خواننده نگون بخت اهميتي ندارد، چيزي که درخور توجه است شايد موضوعي باشد که ما فقط راوي و حداکثر مفسر آن هستيم. اما موضوع غروب شنبه 13 بهمن ماه 1386 از اين قاعده خارج است. نوشتن در باب کارنامه و عملکرد مرحوم احمد بورقاني فراهاني به قلم هم نسلان و همکاران وي ممکن و مطلوب است. چه، او براي ما «احمدآقا» بود با فرکانسي از صميميت که در رابطه با هر يک از شاگردان نسل بعدي تعريف مي کرد. اين حس رفاقت با مردي 48ساله آنقدر باورپذير بود که وقتي برادر بزرگوارم فيض الله عرب سرخي در واپسين دقايق کاري روز اول هفته تماس گرفت گرچه با حالي منقلب، اما با تسلط هميشگي اش خبر را در سه لايه از لفاف رساند که گويي طرف مکالمه در عداد اقوامي است که رساندن خبر به آنها در «آن» ممکن نيست.
– خبر را شنيدي؟
– نه، چه خبري؟
– ظاهراً آقاي بورقاني مشکل قلبي پيدا کرده و از جلسه يي در دفتر آقاي هوشنگي به بيمارستان قلب منتقل شده.
– به هوش است؟
– خبرنگار و عکاس بفرستيد خبر تهيه کنند.
– امکان ديدنش هست؟
– مي گويند کار تمام شده…
و ضرب پتک اين جمله که بي اختيار زنگ صداي آخرين خطابش را تداعي مي کند؛ «اميرحسين، بگو اين برگه را براي آقاي… (از نمايندگان اقليت مجلس) ارسال کنند، بنده خدا منتظر است.» و آن تک صفحه – محورهاي يک نطق قبل از دستور – که قبل از شروع جلسه يي انتخاباتي به سرعت قلمي شد، يکي از صدها خدمت خالصانه و بي چشمداشت «احمد آقا» بود براي جبهه اصلاحات که بي گزينش و طبقه بندي در اختيار همه دوستانش قرار گرفت، از حزب اعتماد ملي تا جبهه مشارکت. از مشورت براي ارتقاي سطح يک ماهنامه اقتصادي تا طراحي سايتي انتخاباتي، «احمد آقا» امين و مشاور همه بود. با خضوعي کمياب و غريب که امکان برداشت از ذخيره بي پايان ايده هايش را براي دوستان نسل قبل و بعد فراهم مي کرد. فرصت نشد که بپرسم بعد از ردصلاحيت ها دلش با شرکت در انتخابات است يا عدم شرکت، اما آنقدر تشکيلاتي بود که هفته گذشته در اوج نااميدي مديران مطبوعات را گرد آورد و با انرژي همه را به همراهي تشويق کند. به متلک ها و ابراز يأس ها بي اعتنا بود و چون يک سرباز فقط به رفتار جمعي جبهه يي تن مي داد. از پذيرش عنوان و سمت امتناع مي کرد، نه براي شانه خالي کردن که حتي بدون مسووليت هم بيش از صاحبان عنوان براي اصلاحات وقت مي گذاشت. چيز ديگري بود. فقط او بود که کلمه يي پشت سر دوست و دشمن بر زبان نراند. جز لحن شوخ و ادبيات مطايبه آلودش که گهگاه دامن رقيبان را مي گرفت. آخرينش نقلي بود از يک چهره جناح مقابل در راهروهاي پارلمان. آقاي دکتر اصولگرا به خبرنگاران گفته بود کميته تخريب شخصيت هاي جناح ما توسط اصلاح طلبان تشکيل شده و رياست آن برعهده احمد بورقاني است. با نيشخندي گفت و حاشيه زد که آخر شخصيت تان کجا بود که ما آن را تخريب کنيم… حالا «احمدآقا» مسافر بهشت است و دوستانش در وانفساي امروز و در فراغ دادمان و نوربخش باز هم تنها تر شده اند.
نگاهي به عملکرد احمد بورقاني در دوره ششم پارلمان- فائزه توکل
چهره يي آرام، مطمئن و هميشه خندان داشت. اصراري نداشت که در متن حوادث خود را نشان دهد اما حاشيه اش هميشه متن مي شد. مواضع و راهي را که طي مي کرد پشتوانه فکري و عرفاني داشت. حضورش مايه آرامشي همراه صلابت و جدي بود اما لبخندش باعث دلگرمي و شادي. احمد بورقاني را مي گويم. پيش از نماينده شدنش هميشه نام و کارهاي نيک از او شنيده مي شد.بورقاني در نخستين دور رياست جمهوري محمد خاتمي به عنوان معاون مطبوعاتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزيده شد. او در اين سمت، در بين جامعه سياسي و مطبوعاتي ايران شهرت بسياري پيدا کرد.بر خلاف رويه معمول وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در سال هاي پيش از رياست جمهوري خاتمي، بورقاني در همان مراسم معرفي خود به عنوان معاون مطبوعاتي عطاءالله مهاجراني، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت، با بيان جمله يي از شيخ ابوالحسن خرقاني صوفي معروف ايراني، از ظهور دوره تازه يي در سياست مطبوعاتي ايران سخن گفت و تاکيد کرد که حمايت مادي و معنوي از مطبوعات مستقل و غيردولتي ايران را در دستور کار خود قرار خواهد داد.نگاه بدون تبعيض بورقاني و مديران تحت امرش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به مجموعه نشريات ايران، به سرعت فضاي مطبوعاتي حاکم بر ايران را تغيير داد. اما هر قدر که اين تغييرات جدي تر مي شد، فشارهاي سياسي بر احمد بورقاني براي کناره گيري از سمتش نيز افزايش مي يافت.سرانجام به علت فشارهاي فزاينده سياسي بورقاني مجبور به ترک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي شد. او در نطقي که به مناسبت مراسم توديعش برگزار شد، با اشاره به سوابق زندگي سخت و مشقت بار خود، به پاره يي از فشارهاي داخل و خارج وزارتخانه عليه خود به گونه يي غيرمستقيم اشاره کرد.پس از خروج از وزارت ارشاد، بورقاني کانديداي نمايندگي مجلس ششم شوراي اسلامي از حوزه انتخابيه تهران شد و به مجلس راه يافت.او نوشتن را از سال هاي نوجواني خود هنگامي که در خبرگزاري جمهوري اسلامي به سرپرستي کمال خرازي مشغول به کار شد و در ستاد خبررساني جنگ تحميلي عراق بر ايران کار مي کرد، آغاز نمود. از اين رو با حرفه اطلاع رساني آشنايي ديرين و عميقي داشت. همين امر موجب شد که در مجلس ششم در ارتباط مستقيم با هر آن چيزي باشد که به اطلاع رساني و آزادي بيان مربوط مي شد.بورقاني در مجلس ششم عضو هيات رئيسه مجلس، عضو هيات رئيسه کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي و سخنگوي اين کميسيون در سال اول و سپس سخنگوي هيات رئيسه مجلس در سال هاي بعد شد. مجلس ششم که خود را پاسخگوي مردم مي دانست براي هر بخشي در مجلس سخنگو قرار داد تا در برابر خبرنگاران که آزادانه پرسش هاي خود را مطرح مي کردند، پاسخگو باشد و بورقاني اما سخنگويي کم حرف و خلاصه گو بود. او در سمت کارپرداز فرهنگي مجلس در ارتباط مستقيم با خبرنگاران قرار گرفت و براي اولين بار اين احساس را در خبرنگاران پارلماني به وجود آورد که کارپرداز فرهنگي مجلس رابط مجلس با خبرنگاران هم هست. جلسات منظمي براي خبرنگاران گذاشت تا خبرنگاران در مجلسي که آمده بود تا حرمت آزادي بيان را پاس بدارد و نمايندگانش با حمايت جامعه مطبوعات کشور راي بالاي مردم را کسب کرده بودند به راحت ترين شکل و بدون هيچ دغدغه و نگراني خبر تهيه کنند. هر وعده يي که به خبرنگاران مي داد سريعاً عملي مي کرد. تعادل بين خبرنگاران و هيات رئيسه و مجلس را او برقرار مي کرد؛ کاري که نه پيش از او انجام مي شد و نه پس از او شد.وقتي اعلام شد که بورقاني سخنگوي هيات رئيسه شده است، خبرنگاران از آن استقبال کردند چون بهترين و متخصص ترين گزينه براي چنين کاري بود. اولين کار سخنگويي اش را بلافاصله پس از خروج از در شيشه يي مجلس و روي پله ها انجام داد. در حالي که مي خنديد خبر سخنگو شدنش را تاييد کرد و بعد از آن هر هفته گزارشي مختصر و مفيد از کار هيات رئيسه ارائه مي داد؛ کارهايي نظير نامه هايي که به هيات رئيسه رسيده يا ملاقات هايي که انجام مي شد و اغلب در رابطه با خانواده هاي دانشجويان يا زندانيان ملي- مذهبي در آن زمان بود.در مجلس ششم بورقاني در جهت دفاع از جامعه مطبوعاتي ايران و اصلاح قوانين به نفع آزادي بيان حرکت کرد. بازداشت و دستگيري تعدادي از روزنامه نگاران ايران در آن دوره، فعاليت بورقاني را در مجلس تشديد کرد. فعاليت او در مجلس ششم در اين مقال کوتاه نمي گنجد جز آنکه تنها به بخشي از سرفصل هاي آن اشاره شود.اصلاح قانون مطبوعات و درخواست بورقانيدر بحث اصلاح قانون مطبوعات که اولين و جدي ترين اقدام مجلس ششم به شمار مي رفت، روزنامه هاي مخالف مجلس ششم او را طراح اصلي معرفي کردند. شايد چون به خوبي از اعتقاد و سابقه کاري او در ارشاد براي آزادي بيان و مطبوعات آگاه بودند. در آن شرايط ابتدا جامعه مدرسين حوزه علميه قم در نامه يي نسبت به تغيير قانون مطبوعات ابراز نگراني کرد. مقام معظم رهبري نيز از مجلس خواست که بررسي اين طرح با تأني صورت گيرد و نمايندگان دو فوريت اين طرح را تبديل به يک فوريت کردند ولي در روند و محتواي اين طرح تغييري حاصل نشد.155 نماينده مجلس ابتدا در نامه يي به جامعه مدرسين حوزه علميه قم اطمينان خاطر دادند که هيچ قانون خلاف اسلام و مصالح ملت را در دوره ششم تصويب نخواهند کرد و تنها از حيث تامين امنيت و آزادي مناسب براي اطلاع رساني و ترويج وسايل ارتباط جمعي و ملي و پيشگيري از رواج منابع خبري بيگانه قصد دارند قانون کارآمد و مفيدي تصويب کنند.يک گزارش جالب و خواندني از بورقانياحمد بورقاني به دليل آشنايي کاملش با
حوزه اطلاع رساني عضو شوراي نظارت بر صداوسيما نيز شد. او در گزارشي بسيار ساده، روان، منسجم و مبرهن و آميخته به شوخ طبعي خاص بورقاني که به نمايندگان مجلس ارائه کرد، نتيجه دو سال عضويت خود در شوراي نظارت بر صداوسيما را تشريح کرد. براي اطلاع بيشتر از سبک نگارش و نوع برخورد بورقاني با مسائل سياسي در مجلس، متن کامل گزارش او را در اينجا مي آوريم؛به موجب مصوبه اجراي اصل 175 قانون اساسي، رئيس و کليه مديران سازمان صداوسيما در داخل و خارج موظفند اطلاعات و اسناد و مدارک مورد درخواست شوراي نظارت را در اختيار ايشان قرار دهند. اما به رغم اين استحکام قانون و مقررات، صداوسيما عملاً نظارت قانون را برنمي تابد و در برابر شوراي نظارت خود را پاسخگوي واقعي نمي داند. ماجراي ناممکني نظارت بر صداوسيما کار امروز و ديروز نيست بلکه حتي زماني که مديرعامل فعلي سازمان نيز عضو شوراي نظارت بر صداوسيما بوده در بر همين پاشنه مي چرخيده است. براي اينکه روشن شود صداوسيما نظارت ناپذير است تنها به ذکر يک نمونه بسنده مي کنم و مي گذرم.شوراي نظارت بر صداوسيما در اجراي وظايف قانوني خود در جلسه مورخه 27 خرداد 80 تصويب کرد که صداوسيما پنج گزارش را بدين شرح تهيه و به شورا ارائه دهد؛1- گزارش اول به مسائل پرسنلي مربوط است، يعني تعداد کارکنان، ميزان سواد، سابقه کار و ميزان حقوق ماهانه، 2- گزارش دوم درباره موضوع شيرين تر از عسل قراردادهاي خارجي و روند تهيه قراردادهاست و نيز ارسال يک نسخه از کليه قراردادهاي خارجي صداوسيما در سال 80 براي شورا، 3- گزارش سوم درباره موضوع پرتب و تاب و حيثيتي درآمدهاي سازمان از آگهي هاي تجاري است، 4- گزارش چهارم مربوط به روزنامه جام جم است؛ روزنامه يي که خوشبختانه با حمايت هاي مالي صداوسيما و فروش آن به بهاي پايين به توفيق تيراژ بالايي دست يافته است و در يک محاسبه سردستي مي توان دريافت که اگر تيراژ اعلام شده دقيق باشد روزانه چندين ميليون تومان يارانه دريافت مي کند، 5- گزارش پنجم درباره ميزان توليد شبکه هاي مختلف راديويي و تلويزيوني در صداوسيماست. اکنون بيش از يک سال است که از اين مصوبه مي گذرد و اگر شما پاسخي دريافت کرده ايد، شوراي نظارت نيز. نامه هاي پيرو نيز در اتاق مديرعامل صداوسيما به سقف خورده است.البته از حق نبايد گذشت که صداوسيما به اعتراض ها و ايرادهاي موردي شوراي نظارت پاسخ داده و في الجمله همه ايراد و اعتراض ها را رد کرده است که باز هم نمونه بارز آن اتخاذ سياست تند خبري عليه آلمان ها در زمان سفر رئيس مجلس آلمان در تهران در سال گذشته بود.در واقع به سهولت مي توان گفت صداوسيما اصولاً هيچ ساز و کار روشني را براي نظارت نمي پذيرد بلکه خود انتخاب مي کند که با مقوله نظارت چگونه برخورد کند. يعني دژ امني را براي خود و سياست هايش مهيا ساخته و تنها به کساني که کارت سبز دارند اجازه ورود به اين دژ را مي دهد و البته شورا فاقد هرگونه کارتي است.در اواخر سال گذشته رئيس قوه قضائيه يکي از معاونان صداوسيما را به عنوان ناظر اين قوه جانشين نماينده قبلي کرد، بماند زماني که مجري و ناظر يکي شود آن که سرش بي کلاه مي ماند نظارت است. اما ما چون عادت کرده ايم اصل را بر صحت بگذاريم و دنيا را زيبا بنگريم، گفتيم حضور ايشان مي تواند پاسخگويي صداوسيما را تقويت کند و تعامل دو نهاد را مستحکم و لذا موضوع دريافت پاسخ گزارش هاي پنج گانه را به ايشان محول کرديم اما اگر ميخ آهنين بر سنگ رفت حرف شورا هم در سازمان خريدار يافت.رفتار صداوسيما با شوراي نظارت که نمايندگان سه قوه در آن عضويت دارند بيش از آنکه از رفتار نهادي قانونمدار با شورايي ناظر حکايت کند به رفتار احزاب سياسي نزديک است و به همين علت است که برخي سازمان صداوسيما را حزبي مي دانند که مانند همه احزاب فعال، در برابر رويدادها مواضع جانبدارانه مي گيرد و با برخورداري از حق ويژه انحصاري در اختيار داشتن رسانه ملي بر هر رقيبي طعنه مي زند و حتي هويت سازي مي کند و البته اين طبيعت هر حزب است که گهگاه فزون از حد گمان قدرت ببرد تا آنجا که يکي از مديران آن مي گويد؛ «بنده مي توانم با يک جمله، يا پخش يک فريم تصوير، همه کشور را به هم بريزم، اين تخصص من است.» البته اين بدين معنا نيست که صداوسيما همواره چنين مي کند، بلکه ما تنها در مواقعي شاهد اين قدرت نمايي بوده ايم که پخش فيلم کنفرانس برلين از نمونه هاي قدرتي و تخصصي است.به علاوه نمي دانم چرا اين قدرت نمايي همواره عليه اکثريت است. به هر حال مهم ترين بحث ما اين است که صداوسيما يک رسانه ملي است و رسانه ملي بايد به سوي مشترکات انديشه ها و نظرها يا طرح يکسان آنها حرکت کند نه يکجانبه رفتن و ايستادن در جانب يک جناح و اين ميسر نمي شود، مگر آنکه مردم به اطلاع رساني اين رسانه اعتماد داشته باشند و اين اعتماد نيز به دست نمي آيد، مگر آنکه مردم بپذيرند که صداوسيما بر جانب مردم يا در موضعي غيرجناحي نشسته است و نيازي به غور و بررسي عميق نيست که صداوسيما نتوانسته است اعتماد اکثريت مردم را جلب کند که اگر کرده بود در مواقع حساس مانند انتخابات، رهنمودهايش بايد موثر مي افتاد اما چندان که افتد و داني، افاقه نکرد و همين اعتماد بزرگ ترين سرمايه يي است که اين رسانه ملي بايد در پي آن باشد و الا خساراتش جبران ناپذير خواهد بود.حکايت تبديل صداوسيما به يکي از شکات حرفه يي از نمايندگان مجلس البته باز هم به طور اتفاقي اصلاح طلب و مطبوعات مستقل نيز قصه يي است که در هر کوي و برزن شنيده مي شود
و آخرين آن به دادگاه بردن جناب آقاي حاصل داسه نماينده مردم پيرانشهر است. اتهام ايشان اظهار نظر در مورد تحقيق و تفحص مسدود شده مجلس درباره صداوسيما است. اگر اکنون موضوع نظارت بر صداوسيما را با نظارت ساير نهادها از جمله نظارتي که شوراي نگهبان بر انتخابات روا مي دارد، مقايسه کنيم، درخواهيم يافت که در کشور پرتنوع ما طيفي از نظارت جريان دارد که از نظارت استصوابي آغاز، با نظارت استطلاعي تداوم و با نظارت استبعادي پايان مي پذيرد و نيازي به توضيح نيست که اين آخري به شوراي نظارت بر صداوسيما تعلق دارد.تجربه دو سال گذشته بنده در شوراي نظارت بر صداوسيما مي گويد؛الف- مطلوب است نظام نظارتي فعلي که سالانه 200 ميليون تومان بر بودجه کشور تحميل مي کند برچيده شود و تا زمان اصلاح قانون اداره اين سازمان، به جاي نمايندگان مجلس و مقامات مسوول، از خبرگان و کارشناسان به عنوان نمايندگان سه قوه براي نظارت بر صداوسيما بهره گرفته شود.ب- براي نظارت واقعي بر صداوسيما، ضمانت اجرايي در قانون تعبيه شود. اگر صداوسيما همچنان در برابر نظارت بي تفاوت بود، مسوولان خاطي مجازات شوند.ج- بهترين روش براي نظارت بر يک نهاد، ايجاد رقابت است. به علاوه هجوم شبکه هاي ماهواره يي خواه ناخواه ما را به سمت رقابت مي کشاند. فراهم آوردن مقدمات تاسيس راديو و تلويزيون خصوصي و نيز شبکه هاي راديو تلويزيوني توسط ساير دستگاه هاي عمومي گام اول است. به طور قطع و يقين از تاسيس شبکه هاي تازه هم صداوسيما سود خواهد برد و هم مردم.د- شوراي فعلي نظارت بر صداوسيما به لحاظ ذاتي با مشکل روبه رو است. ناظر علي القاعده بايد در جايگاه برتر از منظور مستقر شود اما در اينجا منظور خود را به بالاترين سطح نظام مرتبط مي کند و ناظر دست پايين را به هيچ مي انگارد. استقرار شوراي نظارت در جايگاه موثر نيز يک ضرورت است.تحصن و استعفا«عماد افروغ» نماينده تهران در مجلس هفتم اخيراً جمله يي گفته که مناسب بسياري از نمايندگان مجلس ششم و به ويژه چهره هايي چون بورقاني است. افروغ گفته؛ «مسووليت ها را به روشنفکران بسپاريد که اگر نتوانستند کاري انجام دهند حداقل استعفا داده و کنار مي روند نه کساني که براي قدرت کيسه دوخته اند.» تحصن و استعفاي نمايندگان دور ششم مجلس، از اين جنس بود. زماني که 139 نفر از نمايندگان مجلس ششم در اعتراض به ردصلاحيت گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم اقدام به تحصني 28 روزه کردند، نام بورقاني جزء متحصنان مجلس ششم بود. او در جريان تحصن نيز نطق قبل از دستورش را به خواندن اطلاعيه متحصنان اختصاص داد. در بخشي از اين نطق با تشريح روند ردصلاحيت ها آمده بود؛ «براساس سوگندي که در برابر خداوند متعال ياد کرده ايم تا پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي و مباني جمهوري اسلامي باشيم و به حفظ حقوق ملت پايبند باشيم و نيز تعهدي که در برابر تاريخ براي سربلندي و عزت ملت داريم در اين دوره حساس براي دفاع از حقوق تمام کساني که به طور غيرقانوني ردصلاحيت شده اند و براي دفاع از حق حاکميت ملت و مباني نظام چاره ديگري نيافتيم، مگر آنکه از آخرين ظرفيت ها و امکانات قانوني خود که يکي از آنها اقدام قانوني، مسالمت آميز و مدني نشستن در خانه ملت است، مدد بگيريم و در اين راه به حمايت قادر متعال اميد بسته ايم.» پس از پايان تحصن، نام بورقاني درميان 117 نماينده مستعفي هم جاي گرفت. او به دموکراسي همواره وفادار بود و به آن عمل مي کرد. پايان کارش در مجلس ششم نيز با احترام به دموکراسي همراه بود.پس از خروج از مجلسبورقاني پس از خروج از مجلس نيز در همه صحنه هاي سياسي و مطبوعاتي حضور فعالش را حفظ کرد. براي آزادي مهندس علي اکبر موسوي خوئيني نماينده پيشين مردم تهران در مجلس ششم از بازداشت نامه 81 نفره را امضا کرد. کنگره مشروطيت را راه اندازي کرد. در انتخابات شوراهاي سوم در روز جمعه، 24 آذر 1385، فعال ظاهر شد و با دادن اطلاعيه از همگان خواست با شرکت در اين انتخابات به اصلاح طلبان راي دهند. پيش از آن روزنامه نگاران اصلاح طلب را سازماندهي کرده بود تا با تهيه فهرستي واحد جهت شرکت در انتخابات هيات مديره انجمن صنفي روزنامه نگاران تلاش کنند انجمن را در راستاي اهداف اوليه اش حفظ کنند. او خود در راس اين تلاش ها جلسات متعددي را وقت گذاشت و در کمال آزادمنشي به آنچه درميان خبرنگاران جاري بود احترام گذاشت و فهرستي نسبي از علائق همه خبرنگاران عضو انجمن تهيه و ارائه کرد. بورقاني با آنکه جوان بود اما تاريخچه يي از خاطرات و ناگفتني ها را با خود برد. چنان که علي مزروعي دراين باره مي نويسد؛ «يادم مي آيد از ابتداي کار مجلس ششم خاطراتش را مي نوشت، بعدها از او پرسيدم آن خاطرات را چه کردي؟ گفت از ميانه راه و همان زماني که برايم پرونده ساختند و پايم را به دادگاه کشاندند نوشتن را متوقف و آنچه را نوشته بودم نابود کردم، گفتم چرا؟ گفت نمي خواستم براي خودم و دوستان دردسر درست کنم. آخر اگر اين نوشته ها به دست آنها مي افتاد جز اينکه براي محکوميت امثال ما از آن استفاده کنند مگر خاصيت ديگري هم مي داشت؟ بورقاني چون در همه سال هاي پس از انقلاب در کار خبر بود تاريخچه يي از حوادث و وقايع مهم را در سينه داشت و به ويژه در دوره اصلاحات که در متن کار مطبوعات و مجلس ششم بود و حيف که آنچه در سينه داشت با خود برد و اوضاع و احوال روزگار نگذاشت آنچه را مي دانست بنويسد و براي درس آموزي و عبرت ديگران باقي گذارد.»رنگ عوض نکرد
حسين نصيري
شهريور بود يا مهرماه 59 که با احمد آشنا شدم. جواناني شايد به انتخاب و شايد به تقدير، نه لزوماً در پي پيشه يي که به سوداي خدمتي، بر پايه فراخواني به خبرگزاري آمدند، به آن شيوه که رسم آن روزگاران بود و احمد در آن ميان. راستي را، مسائل در آن زمان چه ساده مي نمود، سياه بود يا سفيد و «قضاوت» چه آسان. کساني اين را مي دانستند و از اين رو «لباسي» سفيد بر تن کرده بودند و گاه چه به اغراق.پيچيدگي بود ليکن، به اقتضاي صفاي آن دوران قاعده نبود. کساني نظم جديد را در عمق به شکيبايي و مهر آبياري مي کردند و ديگراني شتاب زده در سطح، در جست وجوي نقصي تا آشکار کنند. کساني سوال هاي بسيار داشتند و ديگراني «جواب» بودند و بس بي آنکه بدانند. از آن خيل، کساني فرو ريختند، کساني «درجا زدند» و… کساني کمال يافتند، از احمد مي گويم. او در طول اين سال ها، هيچ گاه به کينه زبان نگشود، حرمت شکني نکرد، به تجربه احترام گذاشت، اگر توانست گره هايي گشود و اگر نتوانست «بار خاطر» نشد.از احمد مي گفتم، فراز و فرود داشت اما رنگ عوض نکرد، روالي را طي کرد تا به انتها که به اعتبار رنج و تلاش خود، شخصيتي قوام يافته شد. او در باوري که داشت ثابت قدم بود ليکن همواره منعطف، ذهني پرسوال داشت، قلمي روان و هر گاه که اراده مي کرد، چه خوب مي نوشت.از احمد مي گفتم، خونگرم بود و صميمي، به سرعت انس مي گرفت، مردمي بود و بي تکلف و از اين رو دوستان بسيار داشت (دارد)، او محبوب بود.کمتر کسي ترش رويي از او ديده است، راحت مي خنديد و چه عميق. رويي گشاده و تبسمي ماندگار داشت که آن را بي منت و بي خست، با ديگران تقسيم مي کرد. احمد بسياري از ويژگي هاي «کودکي درون» خود را همچنان با طراوت حفظ کرده بود. نبود احمد نه تنها براي مادر داغدار، پدر رنج کشيده، همسر همراه، فرزندان خوب پرورش يافته و خواهر و برادران و اصولاً خانواده بورقاني (و خدا مي داند که احمد چه خانواده خوبي دارد) که براي دوستان بسيار او و براي جامعه يک ضايعه است. شايد اين «شراکت» کمي از آن بار غم کم کند،خدايش بيامرزد که تا آن زمان که در جوار حق آرام گرفت، خوب زيست
.
صاحب نظران از مرد طلايي مطبوعات ايران سخن مي گويند
درگذشت احمد بورقاني علاوه بر اينکه آه و حسرت بسياري برانگيخت و موجب تاسف بسياري از اهالي قلم، سياستمداران و فعالان رسانه يي شد، باعث شد عملکرد مديريتي وي در زماني که مسووليت معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد را برعهده داشت مورد بررسي کارشناسان قرار بگيرد. اين در حالي است که برخي از کارشناسان معتقدند ويژگي هاي شخصيتي، اخلاق پسنديده و حسن خلق بورقاني چنان ارزش و برجستگي قابل توجه و قابل تحسيني دارد که ويژگي هاي مديريتي وي را تحت الشعاع قرار داده و منش او را شايسته تقدير و ستايش مي کند. نکته مهم در ارزيابي شخصيت بورقاني اين است که حتي منتقدان وي هم بر اخلاق حسنه وي تاکيد کرده اند و خلقيات نيک بورقاني با تمجيد منتقدان وي رو به رو بوده است.همين ويژگي هاي اخلاقي پسنديده در کار مديريتي وي نيز تاثير گذاشته و باعث شد وي در زمان حضور در وزارت ارشاد، تبعيضي ميان روزنامه هاي همسو و روزنامه هاي منتقد دولت قائل نشده و به تمام رسانه ها به يک چشم نگاه کرده و همواره درصدد حل مشکلات آنها باشد.به عنوان نمونه معروف است در سال 1377وقتي احمد توکلي به دليل مشکلات مالي از پس انتشار نشريه اش برنيامد و اين خبر به معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد رسيد، احمد بورقاني با کريم ارغنده پور دبير وقت انجمن صنفي مطبوعات تماس گرفته و از وي مي خواهد زماني را براي رسيدگي به مشکل روزنامه فردا تعيين کرده و سرانجام هر دو نفر براي بررسي زواياي امر و کمک مالي به اين روزنامه راهي روزنامه فردا مي شوند.رسيدگي صنفي به مشکلات اهالي قلم و تلاش در جهت رفع دغدغه هاي روزنامه نگاران اقدامي بود که بورقاني تا روز آخر عمرش هيچ گاه فراموش نکرد و حتي چند ساعت قبل از سکته نيز با حضور در دفتر آقاي خاتمي در آن جهت کوشيد. روزنامه نگاران اصلاح طلب موارد بسياري از اختلافات داخلي و موارد مناقشه برانگيزي که با پادرمياني احمد بورقاني رفع و رجوع شده و به صلح و صفا منجر شده است را سراغ دارند. مشاوره هاي صادقانه و بي منتش به نيروهاي تحول خواه و روزنامه هاي اصلاح طلب ديگر موردي است که در بررسي کارنامه بورقاني شايان توجه است.مورد اعتماد و کاربلدنسل امروز احمد بورقاني را بيشتر از هر چيز با حضور در مجلس ششم و نيز حضور کوتاه مدت در معاونت مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي شناسند. اين در حالي است که اهالي رسانه از دهه 60 با فعاليت هاي بورقاني آشنا شده و وي توانست از همان وقت که در خبرگزاري جمهوري اسلامي مشغول به کار شد خود را به عنوان مرد رسانه يي متبحر و قدرتمند جا بيندازد. بورقاني در سال 1358کارش را به عنوان خبرنگار در خبرگزاري جمهوري اسلامي آغاز کرد و چندي بعد به عنوان دبير بخش اخبار سياسي ايرنا به خدمت خود ادامه داد.در سال 1364 به عنوان مدير اخبار سازمان خبرگزاري جمهوري اسلامي منصوب شد و سپس در ستاد تبليغات جنگ به فعاليت پرداخت و پس از آن در سال 1367 به عنوان رئيس دفتر ايرنا در نيويورک انتخاب شد.در تمام اين مدت احمد بورقاني نشان داد که از هوش و استعداد بسيار خوبي برخوردار بوده و با تلاش فراوان در جهت برآورده کردن خواسته هاي سازمان قدم برمي دارد. در اين زمينه حسين نصيري که در زمان آغاز فعاليت بورقاني در ايرنا مدير وي بود، چنين توضيحاتي ارائه مي کند؛ وقتي ما کار خبرگزاري را شروع کرديم براي آغاز کار تصميم به انتخاب تعدادي از نيروهاي جوان گرفتيم. در آن زمان من مسوول سياسي بودم و يک سري از بچه هاي نخبه را جذب اين واحد کرديم. به صراحت مي گويم در آن جمع احمد بورقاني سرآمد بوده و در حوزه هاي مختلفي که به کار گمارده شد درخشيد.حسين نصيري جامعيت و کارآمدي را مهم ترين ويژگي بورقاني عنوان کرده و مي گويد؛ عملکرد وي در مسووليت هاي مختلف به نحوي مثبت بود که هر مديري با داشتننيرويي مثل بورقاني خيالش راحت بود که کار خوب پيش رفته و مشکلي پيش نمي آيد. در واقع نکته مهم اين بود که هر کسي مي توانست به فردي مثل بورقاني با خيال راحت اعتماد کند.نصيري که در زمان مديرعاملي، بورقاني را براي انجام ماموريت به نيويورک فرستاد در توضيح علت تصميمش مي گويد؛ با فرستادن بورقاني به نيويورک خيالم از بابت اخبار راحت بود چون مي دانستم بورقاني کارش را بلد است و اين حوزه خبري حساس، به مشکل برنمي خورد، کما اينکه همين گونه هم شد و مطمئنم بهترين انتخاب ممکن را انجام دادم.کوتاه اما تاثير گذاراحمد بورقاني در دوران مديريت کوتاه خودش در وزارت ارشاد چه کاري انجام داد که اين همه مورد تعريف و تمجيد کارشناسان قرار دارد؟ بسياري از اهالي رسانه معتقدند آنچه در دوران اصلاحات تحت عنوان رشد مطبوعات شاهد آن بوديم نتيجه اقداماتي بود که بورقاني در معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد به عمل آورد. در واقع تمام آنچه در هشت سال اصلاحات در حوزه مطبوعات ديده شد. رويش بذري بود که بورقاني کاشته بود و اين نکته مورد تاييد معاوناني که جانشين وي هم شدند، هست.اساس بحث هايي که در حمايت از عملکرد بورقاني در وزارت ارشاد صورت مي گيرد بر اين نکته تاکيد دارد که بورقاني، رشد کمي و کيفي مطبوعات را مورد توجه قرار داده و به توسعه رسانه هاي مکتوب از بعد سخت افزاري و نرم افزاري همت گمارد.در اين زمينه کريم ارغنده پور معتقد است؛ ويژگي برجسته آقاي بورقاني اين بود که به توسعه رسانه ها در بعد کمي و کيفي باور داشت و در اين زمينه هيچ تبعيضي اعمال نکرد و براي هر شهروندي اين حق را قائل بود که صاحب رسانه شود. در نتيجه به مطبوعات کمک کرد از نظر تيراژ و نيز تعداد
، افزايش قابل توجهي را تجربه کنند.ارغنده پور از مديريت بورقاني در وزارت ارشاد تحت عنوان دوران طلايي نام برده و مي گويد تلاشي که بورقاني در دوران مديريتش در جهت رشد کيفي مطبوعات انجام داد با هيچ دوره ديگري در تاريخ معاصر ايران قابل مقايسه نيست، چرا که در اين دوره روزنامه نگاران شاهد بيشترين حمايت ها از سوي دولت بودند و اين حمايت ها بدون هرگونه تبعيضي انجام شد چنان که اين عدم تبعيض را ما در توزيع عادلانه يارانه ها به خوبي شاهد بوديم.از سوي ديگر فيض الله عرب سرخي هم نگرش مثبت بورقاني به توسعه کمي و کيفي مطبوعات را از مهم ترين موفقيت هاي وي برمي شمارد. به اعتقاد وي فعاليت هايي که در دوران مديريت شهيدي و صحفي در معاونت مطبوعاتي شاهد بوديم ثمره نگرش جديدي بود که بورقاني در وزارت ارشاد ايجاد کرد.عرب سرخي ويژگي دوران مديريت بورقاني را اين گونه شرح مي دهد؛ در فاصله رفتن محمد خاتمي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تا زماني که مهاجراني به ارشاد آمد و بورقاني معاون مطبوعاتي شد، نگاهي بر وزارت ارشاد حاکم بود که اعتقاد داشت تعدد روزنامه ها به درد نمي خورد و چند روزنامه مي تواند پاسخگوي همه انتظارات باشد. در آن مقطع اصلاً جريان آزاد اطلاع رساني مطرح نبود اما با حضور آقاي بورقاني، تعدد و تکثر مطبوعات در دستور کار قرار گرفت و اين نگاه در وزارت ارشاد جا افتاد که براي رشد رسانه ها بايد به سليقه هاي مختلف اجازه ابراز وجود داد تا با رقابت در حوزه مطبوعات، رشد و توسعه اتفاق بيفتد.علاوه بر ويژگي هاي مثبتي که در باب عملکرد مديريتي بورقاني در ارشاد عنوان مي شود اکثريت قريب به اتفاق صاحب نظران اعتقاد دارند بايد حساب ويژگي هاي اخلاقي بورقاني را از کارش جدا کرد چرا که روحيه اخلاق مدارانه بورقاني بر ديگر جنبه ها چربش داشت. در اين زمينه عليرضا تابش که در دوران اصلاحات مديرکل دفتر وزارتي وزارت ارشاد بود اعتقاد دارد؛ بورقاني با اخلاق و منش و رفتارش به گونه يي عمل کرد که تحسين موافق و مخالف را برانگيخت و قطعاً حافظه تاريخي اهل فرهنگ چنين روحيه بزرگ منشانه يي را از ياد نمي برد.نکته پاياني که تابش به آن اشاره مي کند عصاره حرف ديگر صاحب نظران در بيان خصوصيات نيک اخلاقي بورقاني است؛ احمد براي حل تمام مشکلات جامعه مطبوعاتي پيش قدم مي شد و اساساً براي وصل کردن هميشه آماده بود. ريش سفيدي اش هميشه زبانزد بود و هنگام شکل گيري هر مشکلي در ميان اهالي قلم واسطه مي شد و بدون هيچ گونه منتي به دنبال حل مشکلات گام برمي داشت.